افزودن بر آگاهیمان دربارهی آثار ثانوی روانزخم مکرر و تجمعی
لیزا فایرستون
درمان روانزخم کاری است که اغلب رواندرمانگران در طول شغلشان، میتوانند انتظار داشته باشند که بر عهدهیشان قرار گیرد. در شرایط اجتماعی و سیاسی امروزی، که سربازان مکرراً به مناطق جنگی اعزام میشوند و بحران اقتصادی اخیر منجر به افزایش خشونت علیه کودکان شده است، حتماً میتوان انتظار افزایش موارد روانزخم پیچیده بسیاری را داشت. روانشناس و متخصص روانزخم، دکتر کریستین کورتویس، روانزخم پیچیده را «نوعی روانزخم که مکرراً و به صورت تجمعی، معمولاً در دورهای زمانی و درون رابطه و زمینهی خاصی رخ میدهد.» توصیف میکند. مثل خشونت شدید علیه کودک، خشونت خانگی، یا چندین لشکرکشی نظامی به مناطق خطرناک.
دکتر کورتویس در مقالهاش، «درک روانزخم پیچیده، واکنشهای پیچیده، و رویکردهای درمانی» اتفاقات و تجربیات روانزخم پیچیده را به عنوان عوامل تنشزایی خلاصه میکند که: (۱) مکرر، مدید، یا تجمعی هستند (۲) اغلب اوقات تعاملی هستند. شامل آسیب مستقیم، استثمار، و بدرفتاریهایی از جمله کمتوجهی، طردشدگی، یا ناهمدردی از طرف سرپرستان اولیه یا دیگر بزرگسالان ظاهراً مسئول، و (۳) اغلب در زندگی قربانی، زمانهایی رخ میدهد که از لحاظ رشدی آسیبپذیر است، به ویژه در اوایل کودکی یا بلوغ. ولی میتواند دیرتر هم در زندگی و در شرایط آسیبپذیری مربوط به معلولیت، ناتوانی، وابستگی، پیری، بیماری و دیگر موارد هم رخ دهد.
ماهیت، تشخیص و درمان این عارضه میتواند بحثبرانگیز باشد، مثل بحث کنونی که بر سر اضافه کردن این اختلال به ویرایش پنجم آتی کتاب راهنمای تشخیصی و آماری اختلالات روانی (DSM-V) به وجود آمده است. با این حال، آشنا کردن خودمان با ماهیت روانزخم پیچیده بیاندازه ارزشمند است، به ویژه وقتی این کار سبب میشود کمکی که افرادی دردمند احتیاج دارند به آنها برسد. افزودن بر آگاهیمان دربارهی آثار ثانوی روانزخم، نه تنها برای افرادی از خودمان در رشتهی سلامت روان، بلکه برای افرادی از دوستان و اعضای خانوادهیمان که با این اختلال دست و پنجه نرم میکنند هم ارزشمند از آب در میآید.
لازم است مردان و زنانی که از روانزخم پیچیده رنج میبرند، راههایی را که از طریقشان از تجربهیشان متأثر شدهاند را درک کنند و بشناسند. برایشان ضروری است که بفهمند علائمشان از جایی میآید، که بتوانند برای خودشان دلسوزی کنند، و بدانند درمانهایی وجود دارد که میتواند زندگیشان را عوض کند. با این که هدف این معرفی مختصر، فراهم کردن کتاب راهنمایی نیست که روانزخم پیچیده را تشخیص دهد، ولی امید دارم به آگاهی دربارهی علائمش بیافزاید و این افراد را به سمت مسیر بهبودی هدایت کند.
دکتر کورتویس در مقالهاش، «روانزخم پیچیده، واکنشهای پیچیده: سنجش و درمان» علائم PTSD پیچیده را فهرست کرده است. از جملهی آنها دشواری در تنظیم امیال عاطفی مثل خشم و خودتخریبی، دورههای گسستگی، یک حس مزمن گناه یا مسئولیت، دشواری در اعتماد به مردم یا احساس صمیمیت کردن، درماندگی یا ناامیدی، و دیگر مشکلات جسمی یا پزشکی است.
افرادی که مکرراً طی یک دورهی زمانی یا درون وضعیت و شرایطی خاص دچار روانزخم شدهاند، در برابر بسیاری از این چالشهای احساسی آسیبپذیر هستند. مثلاً کودکانی که مورد تعدی قرار گرفتهاند، حتی از بزرگسالان بیشتر مستعد قطع رابطه هستند. تعدی به کودک اغلب مکرراً در شرایطی رخ میدهد که قربانی برای بقا وابسته به مهاجم است. وقتی کسی که قرار است به او اعتماد کنیم روانزخم یا درد احساسی عمیقی به ما تحمیل میکند، شاید دفاعمان قطع ارتباط ذهن با بدن خودمان باشد. کودکانی با خاطرات تعدی جسمی، جنسی یا حتی شفاهی شدید، گاهی صحنه را به صورت تماشا کردنش از بالا به یاد میآورند، انگار که حتی برای خودشان رخ نداده است. در بسیاری از موارد، حتی شاید دچار فراموشی شوند یا رویدادهای دردناک خاصی را به یاد نیاورند.
وقایع منجر به روانزخم، چه در خانهی کودکی، منطقهی جنگی، یا سلول اسیر جنگی رخ داده باشند، میتوانند حس گناه در آنانی که تحت تأثیرش قرار گرفتهاند ایجاد کند. افراد دچار روانزخم ممکن است یک برداشت دگرگون از خود را تجربه کنند که در آن از حس شدید خجالت رنج میبرند. شاید حس گناهی شدید داشته و معتقد باشند به نحوی تقصیر خودشان است که رویداد وحشتناک خاصی رخ داده است.
یک همذاتپنداری دردناکی که افراد قربانی تعدی میکنند، زمانی است که متجاوزشان را میپذیرند. به عبارت دیگر ممکن است شروع به همذاتپنداری با شخصی کنند که بیش از هر کس به آنان آسیب زده است، گاهی از او دفاع میکنند یا دیدگاه مخرب او را نسبت به خودشان پیدا میکنند. من اغلب دربارهی مفهوم صدای درونی منتقد حرف میزنم، این اصطلاحی است که من و پدرم دکتر رابرت فایرستون استفاده میکنیم تا یک برداشت منفی از خود را توصیف کنیم؛ برداشتی که با خودمان و در ذهنمان داریم. همهی ما این منتقد درونی را داریم، اما آنهایی که دچار روانزخم شدهاند، ممکن است این «صدا» را به عنوان دشمنی عمیقاً مخرب و ترسناک تجربه کنند که حملاتش حس فلجشدگی و مداومت دارد و میتواند منجر به رفتاری شود که حتی خودمخرب و تهدیدی برای جان ما است. وقتی شخصی حس میکند درمانده است یا در رنجش تنها و جدامانده است، یا اعتماد آسان را دشوار میبیند، میتواند بیش از پیش قربانی صدای درونی منتقدش شود. به تبع این موضوع، ممکن است دیگر نتوانند برای خودشان دلسوزی کنند و شاید انتخابهایی کنند که الگوهای مخرب گذشتهیشان را تکرار کند. مثلاً کودکی که به او تعدی شده، ممکن است در بزرگسالی وارد رابطهای شود که در آن هم مورد تعدی قرار گیرد.
برای قربانیان روانزخم ضروری است راههایی بیابند که با برنامهریزی منفی که در لحظات اضطراب داشتهاند، فرق داشته باشد. برای انجام این کار، باید قادر به دلسوزی برای خودشان و آزار احساسی شدیدی که تحمل کردهاند باشند. روانزخم پیچیده درمان پیچیده و ترتیبی میخواهد که شامل چندین جزء است. اجزا، علائم مختلفی را هدف قرار میدهند که در برابر مسیر بهبود قد علم میکنند. خبر خوب این است که درمان وجود دارد و تحقیقات به شکلگیری توسعه و اجرای درمانهای نوین کمک میکند. پیامی که میتوان از کار متخصصان سلامت روان مثل دکتر کورتویس و همکارانش گرفت این است که هیچ کس نباید احساس درماندگی کند. کمک وجود دارد، حتی برای آنانی که از طاقتفرساترین شرایط جان به در بردهاند. هر کسی لیاقت این را دارد که دستی به یاریش دراز شود و حتی در تاریکترین لحظاتش هدایت شود.
ملاقات با خویشتن