چکیده
این مطالعه با استفاده از مقیاسهای خودگزارشی به بررسی رابطهی میان ذهنآگاهی، خوکارامدی، اضطراب، افسردگی و استرس پرداخت. ما مقیاس بازنگریشدهی ذهنآگاهی شناختی و عاطفی (CAMS-R)، مقیاس خودکارامدی عمومی جدید (NGSE)، و مقیاسهای افسردگی اضطراب استرس (DASS21) را برای یک نمونهی غیربالینی از کارشناسان فنآوری اطلاعات (n=382) اجرا کردیم. یافتهها آشکار کردند که ذهنآگاهی به شکل مثبتی با خودکارامدی مرتبط است، در حالی که به شکل منفیای با اضطراب، استرس و افسردگی مرتبط است. افزون بر این، خوکارامدی به شکلی منفی با اضطراب، استرس و افسردگی مرتبط بود. بهواقع، بر پایهی نتایج تحلیل میانجیگری، خودکارامدی به عنوان یک میانجی پارهای در رابطهی میان ذهنآگاهی، استرس و اضطراب عمل کرد.
مقدمه
در سالهای اخیر شاهد موجی از پژوهشها دربارهی ذهنآگاهی در رشتههای روانشناسی، روانپزشکی، و رشتههای مرتبط بودهایم. ذهنآگاهی به خصوصیات، رویهها و فرایندهای گوناگونی اشاره دارد که به یک حالت ذهنی مثبت توأم با آگاهی و نیز توجه غیربسطی و غیرقضاوتی منجر میشوند (بیشاپ و همکاران، 2004؛ براون و رایان، 2003؛ براون، رایان و کرسوِل، 2007؛ کابات-زین و هان، 1990). افزون بر این، ذهنآگاهی به شکل مثبتی با توانایی توجه کردن به هر دو محرّک درونی (مانند عواطف، شناختها، و پیامدهای رفتاری و تنی) و بیرونی (مانند تعامل اجتماعی، و محیطهای پیرامونی) اما به شکلی بیغرضانهتر و با احساسات کمتر نسبت به گذشته مرتبط است (گلومب، دافی، بونو و یانگ، 2011). برخی از تعاریف رایج ذهنآگاهی عبارتند از: «توجه کردن به شکلی خاص: با قصد و غرض، در زمان کنونی، و بدون قضاوت» (کابات-زین، 1994). به طریقی مشابه، دیگر تعاریف آن را بهصورت زیر مفهومسازی میکنند: «توجه محض به تجربیات خود بهصورت لحظه به لحظه» (مارلات و کریستلر، 1999) و «آگاهی لحظه به لحظه» (گرمر، زیگل و فولتون، 2005). خودآگاهی همچنین بهصورت زیر توصیف شده است: «انتقال آگاهی خود به تجربیات کنونی از طریق مشاهده کردن و توجه کردن به حوزهی در حال تغییر افکار، احساسات، و هیجانها از یک لحظه به لحظهای دیگر» (بیشاپ و همکاران، 2004). بهطور مهمی، این امر هم از نظر بالینی (برای نمونه، کرین و همکاران، 2017؛ کویکن و همکاران، 2015؛ میچل و همکاران، 2017) و هم از نظر غربالینی (برای نمونه، بران استورم، دونکان و موسکوویتز، 2011؛ براون و رایان، 2003؛ تَن و مارتین، 2016) بر نیکبختی و سلامتی یک فرد موثر است.
ذهن آگاهی، اضطراب، استرس و افسردگی
تأکید این مطالعه بر رابطهی میان ذهنآگاهی، استرس، اضطراب و افسردگی خواهد بود. شمار چشمگیری از پژوهشها نشان دادهاند که ذهنآگاهی به شکلی منفی با استرس (بائو، ژو و کونگ، 2015؛ نزلک، هولاس، روزانووسکا و کریجتز، 2016؛ اولوگلین، فرایر و زاکرمن، 2019)، اضطراب (باجاج، رابینز و پاندی، 2016؛ یانکووفیکس و باک، 2019؛ رافیفاتانا، خوزه و کیلپیکووفسکی، 2016؛ والش و همکاران، 2009) و افسردگی (باجاج و همکاران، 2016؛ کریستوفر و گیلبرت، 2010؛ دسروسیه، واین، کلمانسکی و نولن-هوکسما، 2013؛ کیرکابوروم، گریفیس و بیلیوکس، 2019) مرتبط است. ذهنآگاهی به عنوان یکی از شناختهشدهترین مولفههای دخیل در شادمانی (خوشبختی) قلمداد میشود. ذهنآگاهی افراد را قادر میسازد تا رویدادها و افکار را همزمان مشاهده کنند، و خود را به گونهای قاببندی مجدد کنند که در زمان کنونی حاضرتر باشند (براون و رایان، 2003). افراد بادقتتر استرس کمتری احساس میکنند، چون آنان به ذهنآگاهی به شکل تطبیقپذیرتری پاسخ میدهند. بهواقع، ذهنآگاهی و استرس، طبق یافتهها، به شکلی منفی در سطح درونفردی با هم در پیوند هستند (بائو و همکاران، 2015). انجام آن بدین معنی است که نگرشی پدید آوریم مبنی بر اینکه افکار، گذرا و ناپایا هستند، و پاسخها به آن افکار صرفاً پیشدرآمدی برای عاطفه هستند. هم در گروههای بالینی و هم در گروههای غیربالینی، شواهد فزاینده دلالت بر آن دارند که درمانهای مبتنی بر ذهنگرایی ممکن است بهطور موفقیتآمیزی خلق و خوی مثبت را ارتقا دهند و استرس را کاهش دهند (بائو و همکاران، 2015؛ نزلیک و همکاران، 2016). طبق فراتحلیلها، درمانهای مبتنی بر ذهنآگاهی (MBIs) در درمان اختلالهای خلقی و اضطراب کارامد هستند، و علائم اضطراب و افسردگی را کاهش میدهند (هافمن، سایر، ویت و او، 2010). بهطور جالبی، آموزش دربارهی ذهنآگاهی دارای تأثیر مثبتی بر مناطقی از مغز انسان که در کار تنظیم عاطفه و پاسخ تکانشی به استرس دخیل هستند، است (هولزل و همکاران، 2011). تکنیکهای ذهنآگاهی مبتنی بر این عقیده هستند که تجربه کردن لحظهی حال بهصورت غیرقضاوتی میتواند بهطور موفقیتآمیزی تأثیرات عوامل استرسزا را کاهش دهد. اغلب ما به عنوان فرد بیش از اندازه بر گذشته یا آیندهی خودمان تمرکز میکنیم، امری که منجر به فعالیت شناختی بیش از حدی میشود بهطوری که نمیتوانیم تجربیات عاطفی منفی یا افکار تهدیدکنندهی تکراری دربارهی رخدادهای عاطفی منفی را کنترل کنیم (دسروسیر و همکاران، 2013). این امر به نوبهی خود افسردگی، اضطراب، و استرس را افزایش میدهد (هافمن و همکاران، 2010؛ کابات-زین، 2003). افزون بر این، افراد ذهنآگاه به رخدادهای استرسزا بیشتر بهصورت تأملی واکنش نشان میدهند تا انعکاسی (دسروسیر و همکاران، 2013). بنابراین، ذهنآگاهی در تضاد با تکنیکهای اجتناب تجربی قلمداد میشود، که شامل کوشش برای کاهش دادن شدت یا گستردگی احساسات درونی ناخوشایندی است که با سطح بالاتر افسردگی، اضطراب و استرس مرتبط بودهاند (تن و مارتین، 2016).
خودکارامدی به عنوان میانجی
مطالعات پیشین (بایر و آیلاز، 2021؛ هانلی، پلجوالا، هانلی، کانتو و گارلند، 2015) پیوندی میان ذهنآگاهی و خودکارامدی نشان دادهاند. بهواقع؛ در یک مطالعهی اخیر، چان، یو و لی (2021) ارتباطی اساسی میان ذهنآگاهی و خودکارامدی آشکار کردند. خودکارامدی به باور داشتن به تواناییهای خود اشاره دارد، و از همین رو اثبات شده که دارای تأثیر مهمی بر موفقیت و کامیابی انسان است (باندورا، 1997). تکنیکهای ذهنآگاهی در عمل ممکن است به شما کمک کنند تا از خودکارامدی خود آگاهتر شوید، به این صورت که در هر شرایط و وضعیتی از نقطه نظر و دیدگاه خود آگاهتر میشوید، خواه این شرایط شامل اشیاء، افراد، مکانها، یا افکار باشد. بنابراین، ذهنآگاهی بر خودکارامدی تأثیر میگذارد، در حالی که افزایش خودآگاهی به نوبهی خود بر سطح اضطراب، استرس و افسردگی تأثیر میگذارد.
به واقع، خوکارامدی بهطور معنیداری با اضطراب (موریس، 2002؛ روکسل، 1999؛ توماسون و پسونی، 2010)، افسردگی (علی و نایر، 2021؛ موریس، 2002) و استرس (دلاهاجی و ون دام، 2017؛ کارادماس و کالانتزی-عزیزی، 2004؛ لو، سیو و کووپر، 2005) در پیوند بوده است. بر مبنای پیشینهی موجود، ما خودکارامدی را به عنوان یک خصوصیت انگیزشی عمومی در نظر میگیریم که در برابر تأثیرات گذرا بسیار مقاومتر است، بهطوری که افراد باور دارند که آنان قادر به دستیابی به اهداف وظیفه تحت شرایط گوناگون هستند. انعطافپذیری قضاوتهای خودکارامدی، و فرایندی که این قضاوتها از آن طریق تولید میشوند، جنبههای اصلی نظریهی شناختی اجتماعی (SCT) هستند (باندورا، 1997؛ گوندلاچ، مارتینکو و داگلاس، 2003). در حالی که تکنیکهای ذهنآگاهی به افراد کمک میکنند تا از خودکارامدی شخصی خود آگاهتر شوند، نظریهی شناختی اجتماعی بر این عقیده استوار است که قضاوتهای افراد دربارهی خودکارامدی خود در هنگام مواجهه با واقعیتهای محیطی اساساً بر واکنشهای عاطفی و فرایندهای شناختی تأثیر میگذارند (باندورا، 1997). افرادی که باور دارند در مواجهه با خواستهها/ واقعیتهای محیطی ناکارامد هستند با احتمال بیشتری دربارهی کمبودها و چالشهای شخصی خود بزرگنمایی میکنند، امری که به نوبهی خود منجر به استرس، اضطراب، یا افسردگی میشود. بنابراین، ذهنآگاهی که ذاتاً غیرقضاوتی است، به پذیرش افکار و احساسات درونی کمک میکند، و بدین وسیله آگاهی از سرنخها و پیشامدهای محیطی را افزایش میدهد (فریز و هافمن، 2016؛ نوئتل، سیاروچی، ون زندن و لانسدال، 2019). در این فرایند، ذهنآگاهی خودآگاهی را افزایش میدهد، امری که به نوبهی خود به عنوان یک مانع حفاظتکننده در برابر استرس، اضطراب یا افسردگی عمل میکند.
در این مطالعه، ما فرض را بر این مینهیم که خودکارامدی در رابطهی میان ذهنآگاهی، افسردگی، استرس و اضطراب نقش میانجی را ایفا میکند. تا جایی که ما آگاهی داریم، به نظر میرسد که هیچ پژوهش پیشینی به بررسی تأثیر ذهنآگاهی بر استرس، اضطراب، و افسردگی از طریق خودکارامدی نپرداخته است، بهویژه در بافت کارشناسان حوزهی فنآوری اطلاعات.
کار و فعالیت در صنعت فنآوریِ اطلاعات بهراستی دشوار و استرسزا است. کارشناسان فنآوری اطلاعات معمولاً میزان کار فراوان، تماسهای دیرهنگام، مهلتهای تحمیلی، کاربران خشمگین، و دشواریهای پیشبینینشدهای را تجربه میکنند. به واسطهی همین عوامل، آنان استرس، اضطراب، و افسردگی را تجربه میکنند. بنابراین، بر مبنای مطالعهی کنونی، ما بر این باوریم که احتمالاً بتوانیم بینشهایی دربارهی فرایند روانشناختی احتمالی فراهم آوریم تا بدین وسیله به کارمندان فنآوری اطلاعات برای کاهش دادن اضطراب، استرس و افسردگی کمک کنیم.
روشها
شرکتکنندگان و رویه
ما با بخشهای منابع انسانی چندین شرکت فنآوری اطلاعات تماس گرفتیم، هدف کلی این مطالعه را برایشان تشریح کردیم، و از آنان درخواست همکاری کردیم. هنگامی که بخش منابع انسانی موافقت کرد که با پژوهش ما همکاری کند، ما پرسشنامه را از طریق مسئولان بخش منابع انسانی میان کارمندان این شرکتهای فنآوری اطلاعات توزیع کردیم. ما قول دادیم که محرمانگی کامل دادهها را از طریق نمایندگان بخش منابع انسانی حفظ کنیم. نمونهی هدفمند ما شامل 382 فرد بود که هدف مطالعه را درک کردند، و پرسشنامهی کامل را بهطور بینام و نشانی تکمیل کردند. به لحاظ ویژگیهای جامعهشناختی، کارمندان مرد بیشترین سهم را تشکیل میدادند (یعنی 9/52 درصد). بهطور میانگین، این کارمندان بین سن 35 تا 40 سال بودند (انحراف استاندارد برابر با 41/5 سال)؛ 9/85 درصد دارای مدرک کارشناسی ارشد بودند، در حالی که میانگین تجربهی کاری آنان در زمان کنونی برابر با 49/4 سال (انحراف استاندارد برابر با 67/2 سال) بود.
مقیاسها و سنجهها
ذهن آگاهی
ما از مقیاس بازنگریشدهی ذهنآگاهی شناختی و عاطفی 12 آیتمی (CAMS-R) برای ارزیابی ذهنآگاهی بر مبنای یک مقیاس نوع لیکرت چهار نمرهای (در گسترهی 1= ‘بهندرت/ اصلاً’ تا 4 = ‘تقریباً همیشه’) استفاده کردیم (فلدمن، هیز، کومار، گریسون و لورنسیو، 2007). بهویژه، نمرهی آلفای کرونباخ برای ذهنآگاهی برابر با 94/0 بود. برخی از آیتمهای نمونهی ما شامل موارد زیر بودند: «دنبال کردن و ردگیری تفکر و احساساتم برای من آسان است» و «میکوشم تا افکارم را مورد توجه قرار دهم بیآنکه آنها را قضاوت کنم».
خودکارامدی
ما از مقیاس خودکارامدی عمومی جدید هشت آیتمی (NGSE) برای ارزیابی خودکارامدی استفاده کردیم (چن، گولی و ادن، 2001). این مقیاس یک پرسشنامهی خودگزارشی با یک ارزیابی از نوع لیکرت (در بازهی 1 = ‘کاملاً مخالفم’ تا 5 = ‘کاملاً موافقم’) بود. در اینجا، نمرهی آلفای کرونباخ برای خودکارامدی برابر با 92/0 بود. NGSE مبتنی بر نظریهی شناختی اجتماعی است و خودکارامدی مرتبط با کار را ارزیابی میکند. برخی از آیتمهای نمونه عبارت بودند از: «هنگام رو به رو شدن با وظایف دشوار، مطمئن هستم که از پس آنها برمیآیم» و «حتی هنگامی که کارها دشوار هستند، میتوانم به خوبی از پس آنها برآیم».
افسردگی اضطراب و استرس
ما از نسخهی کوتاه مقیاسهای افسردگی اضطراب استرس (DASS-21) برای ارزیابی افسردگی، استرس و اضطراب استفاده کردیم (لوویباند و لوویباند، 1993). بهویژه، مقیاس نامبرده شامل هفت آیتم برای افسردگی، هفت آیتم برای اضطراب، و هفت آیتم برای استرس بود. از شرکتکنندگان درخواست شد تا علائم خود را بر مبنای یک ارزیابی چهار نمرهای (در بازهی 0 = ‘در مورد من اصلاً صادق نیست’ تا 3 = ‘در مورد من بسیار صادق است’) بسنجند. در اینجا، مقادیر آلفای کرونباخ برای افسردگی، استرس، و اضطراب به ترتیب برابر با 91/0، 89/0 و 90/0 بود. برخی از آیتمهای نمونه برای افسردگی عبارت بودند از: « برای من دشوار است که راهی برای انجام کارها پیدا کنم»؛ «نتوانستم درباره چیزی علاقمند شوم». آیتمهای نمونه برای اضطراب عبارت بودند از: «دربارهی موقعیتهایی که ممکن است برایم ترس ایجاد کنند یا مسخرهی خاص و عام شوم، نگران بودم»؛ «از خشکی دهانم آگاه بودم» آیتمهای نمونه برای استرس عبارت بودند از: «خودم را در یک وضعیت آشفته و سراسیمه یافتم» و «آرام شدن در آن وضعیت برایم دشوار بود».
نتایج
تحلیل دادهها
ما از مدلسازی معادلات ساختاری (SEM) همراه با نرمافزار تحلیل ساختارهای لحظهای (AMOS) استفاده کردیم تا به بررسی پیوند میان ذهنآگاهی و افسردگی، اضطراب، و استرس بپردازیم. بهویژه، همهی متغیرها بهصورت نرمال توزیع شدند (کشیدگی[1] و چولگی[2] کمتر از 1 بودند). افزون بر این، ما دو نوع مدل را ارزیابی کردیم: مدلهای سنجشی و مدلهای ساختاری. نخست، ما تحلیل عاملی تأییدی (CFA) را برای مقایسهی هر دو مدل بهکار بردیم، یعنی MM1 : یک مدل تک عاملی که در آن همهی آیتمها در درون یک عامل مشترک بارگذاری میشوند، و MM2: مدلی که در آن پنج متغیر مربوط به عنوان پنج عامل گوناگون (یعنی خودکارامدی، ذهنآگاهی، افسردگی، اضطراب و استرس) ارزیابی میشوند. آنگاه ما دو مدل ساختاری دیگر را با استفاده از خودکارامدی به عنوان میانجی ارزیابی کردیم: SM1 : مدل میانجیگری کامل و SM2: مدل میانجیگری پارهای (مدل فرضی).
آمار توصیفی
جدول 1 دادههای توصیفی را فراهم میآورد، یعنی میانگین، انحراف استاندارد، ضرایب پایایی، و روابط میان ذهنآگاهی، خودکارامدی، افسردگی، اضطراب و استرس. بهویژه، همهی ضرایب پایایی دستکم بسنده بودند، در حالی که همبستگی متغیرها از نظر آماری معنیدار بود.
پایایی و همبستگی درونی میان متغیرهای مطالعه
توضیحات: N=382؛ مقادیر برجسته و مورب بیانگر ضرایب آلفای کرونباخ هستند که بر روی قطر اصلی نشان داده شدهاند.
همبستگی در سطح **p<0.001 معنیدار است.
جدول 1 میانگین، انحراف معیار،
روایی
آنگاه روایی همگرا را با استفاده از معیارهای زیر تعیین کردیم: الف) پایایی ترکیبی (CR) باید بزرگتر از 7/0 باشد، و ب) میانگین واریانس استخراجشده (AVE) باید بزرگتر از 5/0 باشد (فورنل و لارکر، 1981). بهطور کلی، زمانی که ریشهی مربع یا جذر AVE برای هر متغیر بزرگتر از همبستگیهای میان آن و دیگر مولفهها است، روایی افتراقی محقق میشود (هایر، بلک، اندرسون، 2009). نتایج ما نشان داد که این پژوهش شواهدی از هر دو روایی همگرا و افتراقی را نشان داده است (جدول 2).
جدول
روایی همگرا و افتراقی
پایایی ترکیبی میانگین واریانس استخراجشده اضطراب ذهنآگاهی خودکارامدی افسردگی استرس
اضطراب 91/0 58/0 76/0
ذهنآگاهی 93/0 55/0 35/0- 74/0
خودکارامدی 93/0 62/0 34/0- 38/0 79/0
افسردگی 92/0 62/0 44/0 22/0- 24/0- 78/0
استرس 90/ 56/0 65/0 37/0- 31/0- 46/0 75/0
توضیحات: مقادیر برجسته و مورب بیانگر ریشهی مربع (جذر) میانگین واریانس استخراجشده از سازهی مرتبط هستند.
مدل سنجش
افزون بر این، به منظور ارزیابی برازش مدلهای سنجش و ساختاری، ما از از آزمون مربع کا (خی دو)، درجهی آزادی، شاخص برازش تطبیقی (CFI)، ریشهی میانگین مربعات خطاهای تخمینی (RMSEA)، شاخص اعتبار متقابل مورد انتظار (EVCI) و معیار اطلاعاتی آکائیکه (AIC) استفاده کردیم. موارد زیر، مقادیر بُرش برای شاخصهای برازش هستند که به نوبهی خود بیانگر بهترین برازش هستند: آمارهی مربع کا/ درجهی آزادی 3 یا کمتر، RMSEA < 0.06؛ CFI>0.95 و کوچکترین مقدار EVCI برای برازش مدل (هو و بنتلز، 1999). آنگاه، ما از یک برآورد درستنمایی بیشینه برای ارزیابی تحلیل میانجیگری استفاده کردیم، و سپس 5000 نمونه بوت استریپ با بازهی اطمینان 95 درصد برای ارزیابی تأثیرات غیرمستقیم مورد استفاده قرار گرفت.
پس از آن، ما از تحلیل عاملی تأییدی (CFA) برای ارزیابی مدل سنجش و پیش از آزمودن فرضیهها استفاده کردیم. مدل تک عاملی MM1 همهی شاخصها را بهطور ضعیفی برازش میکند. از سوی دیگر، مدل MM2 با پنج متغیر به ازای همهی مقیاسها عملکرد خوبی داشت، بهطوری که [x2=1132.146**, df=762, x2/df=1.486, SRMR = 0.039; CFI = 0.964; RMSEA = 0.036; RMSEA 90% CI =0.031, 0.040]; EVCI = 3.491; AIC = 1330.146].
مقایسهی MM1 و MM2 به ازای چند معیار آشکار کرد که MM2 بهترین برازش برای دادهها است.
جدول 3 شاخصهای برازش در میان مدلهای رقابتی
CFI : شاخص برازش تطبیق؛ RMSEA : ریشهی میانگین مربعات خطاهای تخمین؛ SRMR : شاخص ریشه میانگین مربعات باقیماندهی استانداردشده؛ AIC : معیار اطلاعاتی آکائیکه؛ EVCI : شاخص اعتبار متقابل مورد انتظار
مدل ساختاری
برای تعیین برازش مدل ساختاری، مدلهای با میانجیگری کامل و پارهای مورد بررسی قرار گرفتند. جدول 3 خلاصهای از برازش مدل را نشان میدهد. نخست، یک مدل با میانجیگری کامل (SM1) وجود دارد که در آن خودکارامدی به عنوان یک میانجی در رابطهی میان ذهنآگاهی، افسردگی، اضطراب و استرس عمل میکند (شکل 1). برازش مدل پیشبینیشدهی مدل SM1 عبارت بودند از: [x2 = 1335.033**, df = 762, x2/df = 1.752, SRMR = 0.126; CFI = 0.944; RMSEA = 0.044; RMSEA 90% CI = [0.040, 0.048]; EVCI = 4.024; AIC = 1533.033]. آنگاه مدل میانجیگری پارهای آزموده شد، بهطوری که در مقایسه با مدل SM1، خودکارامدی یک نقش میانجی در رابطهی میان ذهنآگاهی، افسردگی، اضطراب، و استرس ایفا میکند (مدل SM2)، و افزودن سه مسیر مستقیم از ذهنآگاهی به افسردگی، اضطراب، و استرس بهترین برازش از شاخصها را فراهم آورد: [x2=1049.520**, df = 754, x2/df = 1.392, SRMR =0.079; CFI = 0.971; RMSEA = 0.032; RMSEA 90% CI = [0.027, 0.37]; EVCI = 3.316; AIC = 1263.520]. نتایج دلالت بر آن داشت که همهی مسیرهای مستقیم، یعنی ذهنآگاهی، بهطور معنیدار و مثبتی خودکارامدی را پیشبینی کرد (B=0.39؛ p<0.001). خودکارامدی بهطور معنیداری با استرس (B=-0.19؛ p<0.001)، اضطراب (B=-0.24؛ p<0.001) و افسردگی (B=-0.18؛ p<0.01) ارتباط منفی داشت. افزون بر این، ذهنآگاهی بهطور معنیدار و منفیای استرس (B=-0.34؛ p<0.001)، اضطراب (B=-0.31؛ p<0.001) و افسردگی (B=-0.18؛ p<0.01) را پیشبینی کرد. یک آزمون تفاوت مربع کا (خی دو) (∆x2=285.513; ∆df=8) برای مقایسهی مدلها (میان مدلهای SM1 و SM2) استفاده شد. یافتهها نشان دادند که با استفاده از مسیرهای مستقیم یادشده، برازش مدل بهطور چشمگیری بهبود یافت. بنابراین، مدل SM2، مدل با میانجیگری پارهای، بهروشنی بهتر از مدل SM1 بود. هنگامی که دادهها مقایسه شدند، ما استنباط کردیم که مدل با میانجیگری پارهای SM2 بهترین گزینه است. بنابراین، خوکارامدی به عنوان یک میانجی پارهای میان ذهنآگاهی و استرس، ذهنآگاهی و اضطراب، و نیز ذهنآگاهی و افسردگی عمل میکند (شکل 2).
تحلیل میانجیگری
برای ارزیابی یک تحلیل میانجیگری، ما یک تکنیک بوت استرپینگ را به کار بردیم که شامل بازهی اطمینان (CI) نامتقارن است. بهویژه، اگر یک بازه برای یک تأثیر میانجیگری شامل هیچ صفری در بازهی اطمینان بوت استرپینگ 95 درصد نباشد، تحلیل میانجیگری در مقدار p معنیدار است. در نمونهی کنونی، ما از مجموعه دادهی اصلی برای تولید 5000 نمونهی بوت استرپینگ (با یک بازهی اطمینان 95 درصد) استفاده کردیم (N=382). تأثیر غیرمستقیم ذهنآگاهی بر استرس، اضطراب، و افسردگی از طریق خودکارامدی برابر با (B= -0.074، p<0.001) بود، به ترتیب با یک بازهی اطمینان 95 درصد [-0.132، -0.026]، (B=-0.091؛ p<0.001) با یک بازهی اطیمنان 95 درصد [-0.150، -0.044] و (B=-0.070؛ p<0.001) با یک بازهی اطمینان 95 درصد [-0.122، -0.024] (جدول 4). این یافتهها نشان میدهند که تأثیر غیرمستقیم بهراستی معنیدار بود. افزون بر این، چون پیوند مستقیم میان ذهنآگاهی و استرس، اضطراب و افسردگی معنیدار بود، میانجیگری نیز بهصورت پارهای در نظر گرفته میشود. بدین وسیله یافتهها از مدل SM2 پشتیبانی میکنند که واریانس میانجیگر، خودکارامدی (R2=0.15) و نیز سه برونداد افسردگی (R2=0.09)، اضطراب (R2=0.21) و استرس (R2=0.20) را توصیف کرد. جدول 4 تأثیر غیرمستقیم مدل میانجیگری با بازهی اطمینان 95 درصد بوت استرپ شده مسیرهای مدل تخمین نقطه بازهی اطمینان بوت استرپ فوقانی و تحتانی 95 درصد ذهنآگاهی -> خودکارامدی -> اضطراب -0.091 [-0.150, -0.044] ذهنآگاهی -> خودکارامدی -> استرس -0.074 [-0.132, -0.026] ذهنآگاهی -> خوکارامدی -< افسردگی -0.070 p-0.122, -0.024]
بحث
این مطالعه با این هدف انجام شد که نقش خودکارامدی به عنوان یک میانجی میان ذهنآگاهی و استرس، اضطراب، و افسردگی در کارمندان فنآوری اطلاعات هندی را بررسی کند. همسو با پژوهشهای پیشین، نشان داده شد که ذهنآگاهی دارای همبستگی اساسی با استرس (بائو و همکاران، 2015؛ نزلک و همکاران، 2016؛ اولافلین و همکاران، 2019)، اضطراب (باجاج و همکاران، 2016؛ یانکووسیک و باک، 2019؛ رافیفاتان و همکاران، 2016؛ والش و همکاران، 2009) و افسردگی (باجاج و همکاران، 2016؛ کریستوفر و گیلبرت، 2010؛ دسروسیر و همکاران، 2013؛ کیرکابورون و همکاران، 2019) است. اگرچه برخی پژوهشهای پیشین به بررسی نفش میانجیها در ذهنآگاهی و استرس، اضطراب و افسردگی پرداختند، آنها به ندرت مطالعاتی دربارهی نقش میانجیگری پارهای خودکارامدی در ذهنآگاهی، استرس، افسردگی و اضطراب بودهاند. بر اساس یافتههای ما، خودکارامدی بهطور اساسی نقش میانجی پارهای در رابطهی میان ذهنآگاهی و استرس، اضطراب و افسردگی کارمندان ایفا میکند. این یافتهها از فرضیههای پژوهش پشتیبانی کردهاند. این یافتهها با پژوهشهای پیشین دربارهی پیوند میان خودکارامدی و استرس (دلاهائیج و ون دام، 2017؛ کارادماس و کلانتزی-عزیزی، 2004؛ لو و همکاران، 2005)، اضطراب (موریس، 2002؛ روکسل، 1999؛ توماسون و پسونی، 2010) و افسردگی (علی و نایر، 2021؛ موریس، 2002) همسو هستند. یافتههای میانجیگری پارهای همچنین دلالت بر آن دارند که ذهنآگاهی دارای روابط مستقیم و غیرمستقیمی با افسردگی، اضطراب و استرس است. شاید کارمندان ذهنآگاه در حین مواجهه با عوامل استرسزا که مورد پذیرش قرار میگیرند و فعلاً بدون قضاوت وجود دارند، از تفسیر منفی عوامل استرسزا به شکل مکرر پرهیز میکنند. افزون بر این، کارمندان ذهنآگاه ممکن است با رویدادهای استرسزا به شکل تأملی برخورد کنند، به این نحو که هر عامل استرسزا را به عنوان یک چیز تازه در نظر میگیرند، و بدین وسیله از انعطافناپذیری روانشناختی که با سطح بالاتر افسردگی، اضطراب و استرس مرتبط هستند، اجتناب میکنند.
همانگونه که در بخشهای پیشین توصیف شد، دادهها مدل ما را بهصورت جزئی تایید کردند، بهطوری که بهترین برازش مدل بهوسیلهی مدل SM2 نمایش داده شد. بنابراین، ذهنآگاهی همچنین دارای تأثیر غیرمستقیمی با میانجیگری خودکارامدی بر افسردگی، اضطراب و استرس است. تکنیکهای ذهنآگاهی افکار و احساسات زیانبخش را دور میکنند و توجه را به سرنخهای سودمندتر مرتبط با تکلیف (وظیفه) هدایت میکنند تا بدین وسیله عملکرد کارمندان را بهبود ببخشند، امری که در نهایت منجر به افزایش خودکارامدی میشود (نوئتل و همکاران، 2019). افزون بر این، ارتقای آگاهی افرد ذهنآگاه همراه با یک نگرش غیرقضاوتی ممکن است باعث ایجاد خودآگاهی و تنظیم شود، امری که به نوبهی خود این موضوع را تسهیل میکند که افراد افکار خودانتقادی دربارهی توانمندیهای خود را صرفاً به عنوان افکار در نظر بگیرند و نه حقیقت. نظریهی شناختی اجتماعی پیشنهاد میکند که افرادی که کمتر در معرض افکار منفی یا افکار انتقادی دربارهی توانمندیهای خود هستند، خوکارامدی خود را تقویت میکنند. کارمندانی با خودکارامدی پایین بر این باورند که آنان در مواجهه با خواستههای محیطی ناکارامد هستند یا فاقد توانش کلی برای انجام طیف گستردهای از وظایف هستند، امری که باعث استرس، اضطراب و افسردگی میشود. بنابراین، ذهنآگاهی به مثابه مانعی در برابر خودکارامدی پایین عمل میکند، که به نوبهی خود تأثیرات سودمندی بر استرس، اضطراب و افسردگی دارد.
حدودیتها و مسیرهایی برای پژوهشهای بیشتر
یافتههای ما دارای محدودیتهای خاص خودشان هستند. نخست، پاسخدهندگان در مطالعهی ما تحصیلکرده بودند (مهندس)، و در نتیجه کارمندان ‘یقیه سفید’ (شرکت فنآوری اطلاعات بخش خصوصی) بودند. بر پایهی همین موضوع، آنان ممکن است در مقایسه با کارمندان با ‘تحصیلات پایینتر’ یا ‘یقه آبی’، به لحاظ ایجاد دیدگاه خود آزادتر و فکرشان بازتر باشد. از همین رو، آنان نسبت به محیط سازمانی هوشیارتر و حساستر بودند. مطالعات آینده ممکن است این پژوهش را تحت محیطهای متنوعتری گسترش ببخشند، امری که شاید تعمیمپذیری یافتههای ما را بهبود ببخشد. افزون بر این، افرادی با ذهنآگاهی بیشتر دارای خودآگاهی و تنظیم (نظارت) بالاتری هستند، امری که به آنان کمک میکند تا افکار خودانتقادی را مورد توجه قرار دهند، و آنها را به عنوان افکار و نه حقیقت بدانند؛ ما گمان میکنیم که لازم است این فرضیه در آینده آزموده شود. علیرغم این حقیقت که فرضیههایی که ما استفاده کردیم از مسیر روابط پیشبینیشده پشتیبانی میکنند، هیچ ادعای علّی دربارهی رابطهی میان ذهنآگاهی، خودکارامدی، اضطراب، افسردگی و استرس وجود نداشته است چون این یک مطالعهی مقطعی است. با وجود این، علیرغم این محدودیتها، این مطالعه دارای دستاوردهایی برای پیشینه است و به آن چیزی میافزاید. یافتهها نقش خودکارامدی را به عنوان یک میانجی پارهای میان ذهنآگاهی و استرس، اضطراب و افسردگی در میان کارشناسان فنآوری اطلاعات هندی تأیید میکنند. این یافته ممکن است در تعیین چگونگی بهکار بستن مداخلههای ذهنآگاهی به منظور کاستن از استرس روانی، اضطراب و افسردگی سودمند واقع شود
ملاقات با خویشتن