در این مقاله:
خانوادههای ناکارآمد
فرزندپروری خودشیفته
فرزندپروری هلیکوپتری
خانوادههای ناکارآمد
چگونه فرزندپروری ناکارآمد موجب ایجاد خانوادهای ناکارآمد میشود؟
فرزندپروری ناکارآمد پیوند بین والدین و فرزندان را تهدید میکند، اما علاوه بر آن، میتواند به پیوند بین خواهر و برادرها هم لطمه بزند. در خانوادههای ناکارآمد، ممکن است فرزندان مجبور شوند برای جلب توجه یا محبت والدینشان با یکدیگر رقابت کنند، که این امر منجر به همچشمی و آزردگی میشود، و وقتی والدین بین فرزندان تفاوت قائل شوند، تجربۀ دوران کودکیِ کاملاً متفاوتی را رقم میزند.
بدرفتاری کلامی چگونه بر کودکان تأثیر میگذارد؟
بدرفتاری کلامی با کودکان کمتر از بدرفتاریهای آشکار فیزیکی مورد توجه قرار میگیرد، اما این رویه نیز میتواند اثرات بلندمدت بههمراه داشته باشد. این نوع بدرفتاریها تنها شامل فریاد زدن نیستند؛ بدرفتاریهای کلامیِ «بیصدایی» هم وجود دارد که موارد دیگری را دربرمیگیرند، مانند نادیده گرفتن کودک وقتی خبری را با دیگران در میان میگذارد یا سؤالی میپرسد، برخورد تحقیرآمیز با ایدههای او، پدیدۀ چراغ گاز، و انتقاد بیش از حد. پیامی که با این قبیل رفتارها منتقل میشود – اینکه کودک مهم نیست یا ارزشی ندارد – میتواند به تقویت انتقاد از خود و مختل شدن رشد عاطفی و هیجانی وی بینجامد. تحقیقات قویاً بیانگر آن هستند که برای کودک، تأثیر منفی بدرفتاریهای کلامی قویتر از تأثیر مثبت حاصل از ابراز محبت والدین است.
کودکیِ ناکارآمد چگونه بر مراحل بعدی زندگی افراد اثر میگذارد؟
مشاهده شده است که تجارب نامطلوب دوران کودکی، مانند بدرفتاریهای کلامی یا فیزیکی، یا بیتوجهیهای عاطفی از جانب والدین، تأثیر قابلتوجهی بر رشد فرد و سلامت جسمی و روانی آیندۀ وی بهجا میگذارند، از جمله میزان بالاتر اعتیاد به الکل، مواد مخدر، و نیکوتین، و احتمال بیشتر ابتلا به افسردگی، اضطراب، یا بیبندوباری.
چرا برخی افراد بعد از تجربۀ دوران کودکیِ ناکارآمد، دوباره به وضع عادی برمیگردند؟
هیچکس مشتاق دوران کودکی دشوار نیست. اما بنا بر یافتههای تحقیقات اخیر، بهنظر میرسد بسیاری از بزرگسالان از گذران زندگی در خانوادههای پرالتهاب، فواید روانشناختی گوناگونی کسب میکنند، مانند قابلیت بیشتر برای تشخیص تهدیدها و معطوف کردن تمرکز از یک وظیفه به وظیفۀ دیگر. این افراد در برخی معیارهای حافظه و خلاقیت نیز عملکرد بهتری دارند، و بهطورکلی تابآوری بیشتری از خود نشان میدهند.
منظور از فرزندپروری مداخلهگر چیست؟
بعضی از اَشکال فرزندپروری ناکارآمد بهعنوان پاسخی به کودکان چالشبرانگیز بروز میکنند. در طول آنچه که اصطلاحاً «دوسالگیهای وحشتناک» خوانده میشود، ممکن است کودکان کم سن و سال سرکشی یا پرخاشگری زیادی از خود نشان دهند. در برخی موارد، این تمایل به صورت شرایطی از قبیل اختلال نافرمانی مقابلهای درمیآید. اما حتی در مواردی که چنین نیست، این رفتار میتواند به مجموعهای از پاسخهای ناکارآمد از جانب والدین منجر شود که تحت عنوان فرزندپروری مداخلهگر شناخته میشوند، از جمله محدود کردن خواستههای مستقلانۀ کودک، ارائۀ راهنماییها یا دستورالعملهای بیش از حد، یا مختل کردن فرصتهای وی برای پرورش مستقلِ مهارتهایی که جهت تنظیم رفتارهای خود به آنها نیاز دارد.
فرزندپروری مبتنی بر ترس چیست؟
بعضی از والدین قادر نیستند به تصمیمگیری کودک، یا توانایی وی برای انجام قضاوتهای درست یا درس گرفتن از اشتباهاتش اطمینان کنند. این وضعیت منجر به چیزی میشود که برخی آن را فرزندپروری مبتنی بر ترس میخوانند. این شیوۀ فرزندپروری بیانگر طیفی از سبکهای ناکارآمد است که در نتیجۀ ناتوانی در اعتماد به قابلیت کودک برای مراقبت از خود، و نگرانی از اینکه وی بدون مداخلۀ دائمی والدین قادر نخواهد بود از عهدۀ خودش و مسائلش برآید، پدید میآیند. این رویکردها شامل فرزندپروری هلیکوپتری، ببری، و برفروبی هستند، و علاوه بر آن، فرزندپروری تدافعی را هم، که در آن انتخابهای والدین در وهلۀ اول برای حفظ وجهه و اعتبار خودشان است، در بر میگیرند.
چگونه میتوان یک خانوادۀ ناکارآمد را اصلاح کرد؟
در بسیاری از خانوادههای ناکارآمد، والدین و کودکان نقشهای خاصی را در درام خانوادگی خود برعهده دارند، اعم از اینکه یکی از والدین کودک را آزار دهد و والد دیگر از کودک دفاع کند، یا اینکه خواهر یا برادری برای محافظت از خواهر یا برادر خود بشتابد یا برای حمایت از او نقش «شهید» را به خود بگیرد، یا اینکه یکی از اعضای خانواده مدام، چه موجه و چه غیرموجه، نقاب «قربانی» را بر چهره بزند. تحقیقات، و همچنین تجارب خانوادهدرمانی نشان میدهند که اگر یک یا چند نفر از اعضای خانواده بتوانند راهی برای کنار گذاشتن نقش خود پیدا کنند، ممکن است دیگران نیز موفق شوند که راهی بهسوی عملکرد باثباتتر بیابند، چون در این صورت میتوانند بهجای واکنش نشان دادن به دیگران، شروع کنند به اینکه بهخاطر خودشان و برای منفعت خود عمل کنند.
فرزندپروری خودشیفته
بزرگ شدن در خانوادههای خودشیفته چگونه است؟
در خانوادههای خودشیفته، نیازهای والدین عموماً مقدم بر نیازهای کودکان قرار میگیرد، و فرزندان – چه دختر و چه پسر – بهجای تمرکز بر رشد و تکامل خود، جلب رضایت والدین و خوشحال کردن آنها را در اولویت قرار میدهند. در این نوع از پویاییهای خانواده، کودکان پی میبرند که «مقبول بودن» مشروط است و تا حدی به تسلیم شدن آنها به خواستههای والدین بستگی دارد. انکار، خشم، و سرزنش عناصر شایعی هستند، درحالیکه آسیبپذیری و مسئولیت نفی میشوند. در چنین خانوادههایی ممکن است کودکان، عمدتاً، بدون احساس امنیت عاطفی بزرگ شوند.
فرزندپروری خودشیفته چگونه بر کودکی افراد اثر میگذارد؟
کودکانی که توسط والدینی بزرگ میشوند که دچار اختلال شخصیت خودشیفته هستند یا سطح بالایی از خصلتهای خودشیفتگی را دارند، ممکن است در طول دوران رشد خود احساس کنند که کسی آنها را نمیبیند، صدایشان را نمیشنود، و به احساساتشان هم اعتنایی نمیکند. پدران و مادران خودشیفته ممکن است بر فرزندان خود بهعنوان نوعی «لوازم جانبی» تمرکز کنند و آنها را، در درجۀ اول، بر حسب نوع بازتابی که اعمالشان بر والدین دارد، مورد قضاوت قرار دهند. کودکانی که در خانوادههای خودشیفته پرورش مییابند احتمالاً با عدم اعتماد بهنفس، احساس تردید نسبت به خود، و عزتنفس و خودکارآمدی پایین بزرگ میشوند، و چه بسا که به دلیل نداشتن الگوی مثبت، در بزرگسالی برای ایجاد روابط سالم دچار مشکل شوند.
تأثیرات ماندگار فرزندپروری خودشیفته چیست؟
بعضی از تحقیقات حاکی از آن هستند که کسانی که توسط والدین خودشیفته پرورش مییابند، ممکن است در دوران کودکی این احساس را داشته باشند که گویی همیشه در سایه هستند. این افراد ممکن است با دلبستگیهای ناایمن، یا با استقلال شدید بزرگ شوند، که در حالت اول افراد را از خود میرانند یا با درماندگی به دنبال محبت میگردند، و در حالت دوم روابط صمیمی و نزدیک را بهکلی کنار میگذارند. برخی دیگر ممکن است دچار اکوئیسم شوند، یعنی تمایل داشته باشند که در رابطهها، تا حد امکان فضای عاطفی کمتری را اشغال کنند، که در این صورت بهشدت مستعد پیوندهای ویرانگر یا مبتنی بر سوءاستفاده خواهند بود.
فرزندپروری ناکارآمد چگونه کودکان را بهسوی خودشیفتگی سوق میدهد؟
بزرگسالان خودشیفته را لزوماً والدین خودشیفته پرورش ندادهاند. تحقیقات نشان میدهند که سایر سبکهای ناکارآمد فرزندپروری نیز میتوانند شکلگیری خودشیفتگی بیمارگونه در آینده را، حتی بهنحوی قویتر پیشبینی کنند. از جمله مهمترین این سبکهای ناکارآمد، محافظت بیش از حد است. والدینی که از فرزندان خود بیش از حد مراقبت میکنند، یا اصطلاحاً «والدین هلیکوپتری»، ضمن تلاش برای حفظ فرزندشان از استرس یا موانع و شکستها، ممکن است با کمک کردن به آنها برای اجتناب از مسئولیت یا عواقب کارشان، فرزندان خودشیفتهای بار بیاورند. تحقیقات نشان میدهند که وقتی مادر والد بیشحمایتگر باشد، این تأثیر شدیدتر میشود.
فرزندپروری هلیکوپتری
چه نوع افرادی به احتمال زیاد والدین هلیکوپتری خواهند شد؟
والدین هلیکوپتری در برخی ویژگیهای شخصیتی با هم شریکند، که از جمله مهمترین آنها اضطراب و کمالگرایی است. کسانی که طاقت زندگی با نقص یا با تردید و عدم اطمینان را ندارند، مضطربترند، بیشتر از مخاطرات حذر میکنند، و بیشتر احتمال دارد که به «بیشوالدگری» بپردازند. این قبیل افراد، که بهدلیل اضطراب خود تحت فشارند، ممکن است قدم پیش گذاشتن برای حل مشکلات فرزندان را تنها راه برای احساس اطمینان در مورد عملکرد خود بهعنوان والد بدانند؛ و هرچه نقش والدی جایگاه محوریتری در هویتشان داشته باشد، احتمال اینکه رفتارهای والد هلیکوپتری را اتخاذ کنند بیشتر خواهد بود.
فرزندپروری هلیکوپتری چه مشکلات بلندمدتی میتواند ایجاد کند؟
برخی تحقیقات نشان میدهند که کودکانی که توسط والدین هلیکوپتری بزرگ میشوند ممکن است در بزرگسالی بیشتر دچار مشکلاتی در زمینۀ سلامتی شوند، که احتمالاً به این دلیل است که هرگر یاد نگرفتهاند که سلامت خود را مستقلاً کنترل کنند، و بدون یادآوری مدام والدین در مورد وضعیت خواب، بهداشت، و مراقبتهای بهداشتی، مراقبت درستی از خودشان بهعمل نمیآورند. همچنین، این افراد احتمالاً برای مواردی مانند اضطراب یا افسردگی بیشتر به دارو متکی میشوند، چون به نحوی بزرگ شدهاند که در برابر هرنوع ناراحتی مقاومت کنند.
آیا فرزندپروری هلیکوپتری پاسخی منطقی به چالشهایی است که کودکان با آنها مواجه میشوند؟
والدین هلیکوپتری مدافعاتی دارند که معتقدند اگرچه این رویکرد ممکن است مشکلساز باشد، بااینحال پاسخی قابلانتظار به چالشهای دنیای مدرن است. در بخش عمدهای از تاریخ بشریت، کودکان بهعنوان بزرگسالانی کوچک تلقی میشدند، و از آنها انتظار میرفت که کار کنند و برای خانوادههای خود بهرهوری داشته باشند. اما این وضعیت تغییر کرد و رفتهرفته کودکان موجوداتی شکننده و محتاج محافظت در نظر گرفته شدند. و بالاخره، انفجار توصیههای فرزندپروری در سالهای اخیر ممکن است سبب شده باشد که خانوادهها 180 درجه بچرخند، بهطوری که پدر و مادرها در مورد توانایی خود برای پرورش صحیح فرزندان دچار تردید شوند و، بنابراین، احتمالاً خود را – بهعنوان والدین هلیکوپتری – بهشدت درگیر زندگی روزمرۀ فرزندان خود کنند.
آیا والدین هلیکوپتری به موفقیت تحصیلی فرزندان خود کمک میکنند؟
برخی از والدین معتقدند که حفظ ارتباط نزدیک با زندگی تحصیلی فرزندشان، و قدم پیش گذاشتن برای یاری یا بهعهده گرفتن مسائل وقتی که کودک با مشکلی در کشمکش است، به موفقیت او در مدرسه کمک میکند و مسیری را برای موفقیتهای آیندهاش پدید میآورد. شاید این موضوع تا حدی درست باشد – بسیاری از والدینی که بهشدت درگیر مسائل فرزندان خود هستند توصیههای خوب و حمایت عاطفی مطلوبی برایشان فراهم میکنند. اما جنبۀ منفی این شیوه آن است که ممکن است کودکان استقلالی را که برای موفقیت در دبیرستان، کالج، یا فراتر از آن نیاز دارند، هرگز پیدا نکنند. تحقیقات نشان میدهند که یکی از دلایل شیوع استرس و افسردگی در محیطهای دانشگاهی این است که تعداد بیشتری از کودکان بدون تجربه کردن شکست و پشت سر گذاشتن آن بزرگ شدهاند.
منظور از فرزندپروری به شیوۀ ماشین چمنزن و برفروب چیست؟
اگر والدین هلیکوپتری را بتوان چنان تصور کرد که بالای سر فرزندشان میچرخند و بهدقت مراقب آنها هستند و آمادهاند تا با اولین نشانۀ مشکل مداخله کنند، والدین چمنزن را، که بهنام والدین برفروب هم شناخته میشوند، میتوان اینطور در نظر گرفت که با شناختی که از موانع دارند، راه را برای فرزندانشان هموار میکنند، حتی قبل از آنکه فرزندان بتوانند به این موانع برسند و با آنها دست و پنجه نرم کنند. این رویکرد مانع از آن میشود که کودکان ناملایمتیها را تجربه کنند و ابزارهای عاطفی لازم برای مقابله با آنها را در خود پرورش دهند. و همچنین از ایجاد مهارتهای حل مسئله یا پرورش اعتماد به نفس جلوگیری میکند.
ملاقات با خویشتن