رواندرمانیِ خوب مانند تعلیم رانندگی برای ذهن است؛ به افراد کمک میکند دلیل سقوط خود به درون چالۀ افسردگی را بیابند و نه تنها به آنها یاری میرساند تا از ابزارهای مناسبی برای یافتن راه رهایی کمک بگیرند، بلکه راههایی را برای تنظیم احساسات دشوار[2] خود در ادامۀ مسیر به آنها میآموزد. روانشناسان و محققان مدتهاست پی بردهاند که یکی از دلایل اصلی افسردگی، ناتوانی در پذیرش احساسات منفی به روشهای سازنده یا انطباقی[3] است. دارودرمانی[4] میتواند تا حدی رنج جسمانی ناشی از افسردگی را کاهش دهد، اما به افراد در یادگیری راههایی برای مواجهه با تجارب و احساسات استرسزا- که منجر به حس درماندگی میشود- یا یادگیری نحوۀ مدیریت افکاری که باعث بروز چنین احساساتی میشوند، کمکی نمیکند. در نتیجه، افراد همیشه تحت کنترل شرایط باقی میمانند و همیشه نیز مستعد افسردگی هستند. هدف از رواندرمانی، پایهگذاری ستونهای سلامت روان[5] است.
سرفصلهای این مقاله:
چرا رواندرمانی در درمان افسردگی اهمیت دارد؟
آیا رواندرمانی کاری میکند که دارودرمانی نمیتواند انجام دهد؟
چه موقع رواندرمانی همراه با دارودرمانی انجام میشود؟
رواندرمانی چگونه با مصرف دارو هماهنگ میشود؟
رواندرمانی چه کاری انجام میدهد؟
رواندرمانی چقدر موثر است؟
بهترین موقع برای دریافت رواندرمانی برای افسردگی چه زمانی است؟
چرا باید بدون معطلی به سراغ روان درمانی بروید؟
چقدر طول میکشد تا رواندرمانی اثر کند؟
از کجا بدانم رواندرمانی برای من فایده دارد؟
روان درمانی تا چه مدت لازم است؟
آیا هر نوع رواندرمانی مفید است؟
آیا نوعی رواندرمانی مخصوص افسردگی وجود دارد؟
آیا گروهدرمانی[6] اصلاً فایده دارد؟
آیا رواندرمانی میتواند به کسی که قصد خودکشی دارد کمک کند؟
روند پیشرفت در رواندرمانی چگونه ارزیابی میشود؟
چرا رواندرمانی برای درمان افسردگی اهمیت دارد؟
از یک دیدگاه، میتوان افسردگی را حالتی از احساس خلاء دانست که هنگامی رخ میدهد که مشکلات باعث میشوند فرد در یافتن راه حل، دچار حس درماندگی شود. هدف مستقیم رواندرمانی، ایجاد الگوهای جدید برای حل مسئله است. رواندرمانی در حین دورۀ درمان، حداقل به اندازۀ دارودرمانی موثر است؛ اما اثرات آن طولانیمدتتر بوده و در پیشگیری از بازگشت افسردگی موثر است. روشهای مواجهه[7]، مهارتهای حل مسئله، درک آسیبپذیریهای[8] خود، که همگی در حین رواندرمانی حاصل میشوند، در تمام مدت زندگی فرد به کار میآیند.
آیا رواندرمانی کاری میکند که دارودرمانی نمیتواند انجام دهد؟
در بسیاری از مطالعات، اثرات رواندرمانی در مقایسه با دارودرمانی ارزیابی شده است. دارودرمانی برای افسردگی، ممکن است علایم[9] را سریعتر از رواندرمانی برطرف کند؛ اما برطرفشدن علایم فقط تا زمانی دوام دارد که دارو مصرف شود. رواندرمانی اثرات دیرپایی دارد؛ نه تنها علایم دورۀ[10] فعلی افسردگی را کاهش میدهد بلکه خطر بروز دورههای بعدی را نیز کم میکند. مطالعات نشان میدهد هر دو نوع درمان، نحوۀ کارکرد مغز را تغییر میدهند. رواندرمانی به افراد کمک میکند نسبت به الگوهای واکنشی خود در برابر تجارب منفی که آنها را به درون هزارتوی افکار منفیای فرو میبرد که به افسردگی منجر میشود، شناخت بهتری پیدا کنند. همچنین، به شکلگیری مهارتهای مواجهه[11] که زنجیرۀ واکنشپذیری[12] را قطع میکنند، یاری میرساند. بهعلاوه، رواندرمانی احساس کنترلداشتن را در فرد بازیابی میکند؛ احساسی که هیچ دارویی نمیتواند ایجادش کند. شاید از همه مهمتر، پیوندی باشد که میان بیمار و درمانگر شکل میگیرد و به ابزاری برای حمایت و بهبودیافتن او تبدیل میشود.
چه موقع رواندرمانی همراه با دارودرمانی انجام میشود؟
از آنجا که اثربخشی رواندرمانی ممکن است از هفتهها تا ماهها طول بکشد، معمولاً برای افرادی که نیاز به رهایی از افسردگی شدید دارند، در کنار دارودرمانی تجویز میشود؛ اگرچه، کمتر از یک سوم بیماران به اولین دارویی که مصرف میکنند پاسخ میدهند. ظاهراً یک داروی جدید برای افسردگی- همگی از دستۀ داروهای توهمزا[13] – مسیرهای عصبی[14] جدیدی را برای بهبودی باز کرده و تاثیر ویژۀ خود را زمانی که همراه با رواندرمانی جدی مصرف شود نشان میدهد. یکی از این داروها، کِتامین[15] است که به سرعت اثر میکند و نشان دادهاست که افکار مربوط به خودکشی را کاهش میدهد. مصرف این دارو از طریق تزریق وریدی برای بیمارانی که تمایل به خودکشی دارند، در حال افزایش است.
رواندرمانی چگونه با مصرف دارو هماهنگ میشود؟
ترکیب رواندرمانی و فارماکوتراپی[16](دارودرمانی) برای افسردگی عمده[17] بسیار رایج است. این روش هم برای اشکال حاد[18] و هم مزمن[19] افسردگی کاربرد دارد. درمان با هر دو روش ممکن است به صورت همزمان شروع شده یا یکی پس از اتمام دیگری انجام شود. گاهی اوقات برای کاهش بیقراری[20] یا اختلال فکری[21] یا کاهش رنج روانی، استفاده از دارو قبل از اینکه بیمار بتواند به رواندرمانی پاسخ دهد ضرورت دارد. در مواقع دیگر، دارودرمانی میتواند اثرات رواندرمانی را تقویت کند.
معمولاً یک رواندرمانگر یا سایر پزشکان دارو را تجویز میکنند و پاسخهای فرد را بررسی کرده و دوز دارو را تنظیم میکنند یا در صورت لزوم نوع آن را تغییر میدهند؛ در حالیکه رواندرمانی بهصورت جداگانه توسط یک رواندرمانگر یا سایر متخصصین سلامت روان انجام میشود. چون تعامل میان رواندرمانگر و بیمار، پنجرهای به درون افکار و احساسات بیمار باز میکند، رواندرمانگر در حالت ایدهآل، باید پاسخهای بیمار به داروهای ضد افسردگی را نیز بررسی کند و بازخوردهای ارزشمند خود را برای تجویزهای پزشک ارائه دهد. بیماران هنگامی که رواندرمانگر و روانپزشک در تماس منظم با یکدیگر هستند و روشهای درمانی مربوطه را با هم هماهنگ میکنند، در مقایسه با زمانی که هر یک بهطور مستقل درمان خود را انجام میدهند، عملکرد بسیار بهتری دارند…
رواندرمانی چه کاری انجام میدهد؟
رواندرمانی، درست به اندازه دارودرمانی، یک درمان «واقعی» برای افسردگی است. رواندرمانی تغییرات درازمدتی بر عملکرد مغز ایجاد میکند که در تصویربرداری از مغز نیز قابل مشاهده است. رواندرمانی الگوهای اتصال[22] بین مناطق مغز را تغییر میدهد و بیماران را قادر میسازد تا کنترل شناختی[23] بیشتری بر واکنشپذیری هیجانی[24] خود داشته باشند.
از آنجایی که افسردگی عمده یک اختلال برگشتپذیر[25] است، رواندرمانی دو هدفِ کاهش رنج فعلی بیمار و جلوگیری از بروز دورههای افسردگی در آینده را دنبال میکند. رواندرمانی عقبنشینی اجتماعی و شغلیای که افراد افسرده معمولاً تجربه میکنند را نیز معکوس میکند. از طریق پیوند قوی با رواندرمانگر و جلسه یا جلسات درمان که معمولاً بهصورت هفتگی و برای یک دورۀ زمانی محدود برگزار میشود، بیماران یاد میگیرند انواع تجارب درونی و برونیای که آنها را از نظر احساسی درمانده میسازد و در هزارتوی افکار منفی فرومیبرد، بشناسند. همچنین، بیماران با الگوهای تفکر تحریفشده[26] که منجر به ناامیدی و یاس میشود آشنا میشوند. با کشف روشهای خود برای حل مسئله، بیماران قادر خواهند بود کنترل زندگی خود را بازیابند.
رواندرمانی چقدر موثر است؟
رواندرمانی بسیار موثر است؛ به شرطی که بیمار، یک دورۀ تجویزشدۀ درمان را کامل به پایان برساند. دادههای اخیر نشان میدهد تاکنون فقط 10.6 درصد از بیماران مبتلا به افسردگی در طی دوره درمان خود که معمولا 12 تا 16 هفته است، تحت رواندرمانی بودهاند. رواندرمانی در درازمدت موثرتر از دارودرمانی است و اثرات ماندگارتری دارد. احتمال کمتری وجود دارد که بیماران به دورۀ دوم درمان احتیاج پیدا کنند و نیز کمتر امکان دارد که افسردگی آنان مجدداً عود کند. در واقع، مطالعات نشان میدهد تنها یک دوره رواندرمانی، حداقل به اندازۀ دارودرمانی موثر است.
بهترین موقع برای دریافت رواندرمانی برای افسردگی چه زمانی است؟
بعد از دو هفته احساس ناراحتی مداوم یا ناتوانی در تجربۀ حس خوشحالی، همچنین احساس ناامیدی یا گناه و تغییرات جسمانی نظیر تغییر اشتها و بیدارشدن در صبح زود، فکرکردن به احتمال وجود افسردگی عمدۀ منطقی است. تشخیص افسردگی، بعد از اینکه طی یک معاینۀ دقیق، مشخص شد علایم فرد ناشی از مشکلات جسمانیِ قابل درمان نظیر اختلال تیروئید، که میتواند باعث بسیاری از علایم مشابه شود، نیست، انجام میشود.
رواندرمانی باید بلافاصله پس از تشخیص افسردگی آغاز شود. هرچه افسردگی مدت طولانیتری درماننشده باقی بماند، درمان آن دشوارتر است، امکان بروز مجدد دورههای افسردگی در آینده بیشتر میشود و احتمال تغییرات التهابی[27] در مغز افزایش مییابد. علاوه بر این، افسردگی عملکرد فرد را در همۀ عرصههای زندگی نظیر امور شغلی و خانوادگی مختل میکند. شروع سریع رواندرمانی اثر مخرب این اختلال را به حداقل میرساند.
چرا باید بدون معطلی به سراغ رواندرمانی بروید؟
درمان زودهنگام افسردگی، امری ضروریست؛ چون افسردگی مغز را دچار تغییر میکند. تحقیقات نشان میدهد افسردگی با تغییرات التهابی مغز مرتبط است. در نتیجۀ چنین تغییراتی، هرچه یک دوره افسردگی، مدت طولانیتری باقی بماند، احتمال تکرارشدن آن افزایش مییابد.
افسردگیِ درماننشده میتواند به یک بیماری پیشرونده تبدیل شود که منجر به زوال عصبی[28] میشود. افسردگیِ درماننشده، بهطور خاص به قشر پیشپیشانی[29] آسیب میرساند؛ قسمتی از مغز که برای بهکارگرفتن منطق، تصمیمگیری و کنترل واکنشپذیری هیجانی ضروری است. رواندرمانی به بیماران در بهدستآوردن مهارتهایی کمک میکند که نه فقط در شکستدادن دورۀ افسردگی فعلی، بلکه برای پیشگیری از بروز دورههای افسردگی در آینده نیز موثر است.
چقدر طول میکشد تا رواندرمانی اثر کند؟
تحقیقات نشان میدهد 50 درصد بیماران در بین 15 الی 20 جلسه بهبود مییابند و بسیاری نیز در طی تنها چند جلسه پیشرفتهایی خواهند داشت. بیماران در ماهیت و شدت مشکل خود و نیز در روند پیشرفت متفاوتند؛ اما بیشتر بیماران کمکم کارایی اولیۀ خود را بازمییابند، و نیز حس ناامیدی در آنها کاهش پیدا میکند. اولین نشانۀ شروع بهبود افسردگی، میتواند کاهش حس اندوه، یا کاهش بدبینی نسبت به زندگی باشد؛ ممکن است زودرنجی[30] فرد کمتر شده یا علاقمندی خود را به چیزی که سابقاً از آن لذت میبرده است بازیابد. احساس گناه نیز ممکن است کاهش پیدا کند.
از کجا بدانم رواندرمانی برای من فایده دارد؟
احساس بهتری داشتن، معیار خوبی است؛ اما به هیچ وجه تنها ملاک برای موثربودن رواندرمانی نیست. متخصصان حوزۀ سلامت روان مرتباً روند پیشرفت درمان را ارزیابی میکنند و بر دو ابزار مهم برای سنجش بهبودی بیمار اتکا دارند. اولین ابزار، قضاوت حاصل از تجربۀ خود درمانگران، از توانایی بیمار برای مشارکت در روند درمان است. دیگری، مقیاسی استاندارد برای درجهبندی علایم است که ارزیابی میکند وضعیت بیمار در کدامیک از دستهبندیهای علایم افسردگی قرار میگیرد؛ از دیدگاه شخصی او به زندگی گرفته تا کُندی و رخوت جسمانی. آیا اختلال در تفکر، رخوت ذهنی[31] یا کلامی او همچنان ادامه دارد، اندکی کاهش یافته، کاهش قابل توجه داشته یا کاملاً از بین رفته است؟ آیا بیمار مرتباً گریه میکند، گاهی گریه میکند، یا اصلاً گریه نمیکند؟ رایجترین معیار برای سنجش علایم، مقیاس درجهبندی افسردگی همیلتون[32] است که معمولاً از آن بهعنوان هَم- دی[33] یاد میشود.
رواندرمانی تا چه مدت لازم است؟
تحقیقات نشان میدهد 50 درصد بیماران ظرف 15 الی 20 جلسه بهبود مییابند. مانند دارودرمانی، بیماران زمانی که درمان تا مدتی بعد از کاهش علایم نیز ادامه مییابد، عملکرد بهتری خواهند داشت. سه هدف برای رواندرمانی وجود دارد. اولی پاسخ است- بهبود در علایم. بیماران ممکن است ظرف تنها چند جلسه، کمکم شروع به پیشرفت کنند. دومی، بهبودی است- از بینرفتن تمام علایم و بازگشت به عملکرد سالم در همۀ حیطههای زندگی. در این نقطه، ممکن است وسوسهای برای توقف رواندرمانی وجود داشته باشد؛ اما متخصصان بر این باورند که درمان باید تا حداقل 4 ماه بعد از ازبینرفتن علایم ادامه یابد تا از بهبودی اطمینان حاصل شود (سومین هدف درمان) و توانایی برآمدن از پس فشارهای روانیِ[34] زندگی روزمره که مهارتهای مواجهۀ فرد را به چالش میکشد حفظ شود. تکمیل یک دورۀ کامل رواندرمانی برای درمان کامل ضروری است.
آیا هر نوع رواندرمانی مفید است؟
برای بیماران، بهبود از افسردگی مستلزم شناختن انواع اتفاقاتی است که بروز افسردگی را در آنها تسریع میکند؛ آگاهی از آسیبپذیریهای روانشناختی خود، شناخت الگوهای تحریفشدۀ فکری که منجر به احساس ناامیدی در آنها میشود، شناخت الگوهای رفتاری که مشکلات را تشدید میکند، کسب مهارتهای حل مسئله، و اقدامکردن حتی زمانی که حوصلهای برای فعالیت ندارند. یک رواندرمانگر باتجربه، بهترین راه برای درمان افسردگی را براساس نیازهای منحصربهفرد بیمار تشخیص میدهد و تمام این اهداف را در قالب یک برنامۀ درمان میگنجاند. اگرچه، چندین نوع از رواندرمانی وجود دارد که بهطور خاص یک یا بیش از یکی از این نیازها را در طی پروتکل درمان، که توسط آزمایش میدانی گسترده، اعتبار آن تایید شده است، هدف قرار میدهد.
آیا نوعی رواندرمانی مخصوص افسردگی وجود دارد؟
افسردگی یک اختلال چندوجهیست و به درمانهایی پاسخ میدهد که بهطور خاص بر یک یا چند حیطه از این اختلال تمرکز میکنند. چهار نوع رواندرمانی، اثربخشی خود را در درمان بیماران دچار افسردگی که بهطور گسترده در حین دورۀ درمان و نیز دورههای بعد از آن مورد مطالعه قرار گرفتهاند، ثابت کردهاند. این درمانها عبارتند از: رفتاردرمانی شناختی[35]، رواندرمانی بین فردی[36]، رواندرمانی پویشی[37]و فعالسازی رفتاری[38].
رفتاردرمانی شناختی چه کاری انجام میدهد؟
رفتاردرمانی شناختی، مستقیماً بر طرز تفکر تحریفشده که معمولاً در سالهای اولیۀ زندگی شکل میگیرد و در افراد افسرده وجود دارد، تمرکز میکند و مطالعات بسیاری اثربخشی آن را ثابت کرده است. این روش، بر پایۀ این شواهد استوار است که افکار و باورهایی که سوگیری منفی[39] دارند، منجر به بروز احساس ناامیدی و یاس-که معمولاً در افسردگی وجود دارد- میشوند و تغییردادن افکار، احساسات را نیز تغییر میدهد. تحقیقات نشان میدهد در افسردگی، اختلال در مدار عصبی[40]، باعث میشود بیمار نسبت به خود، جهان و آیندۀ خود سوق دیدگاه منفی پیدا کند و رواندرمانی، الگوهای انتقال پیامهای عصبی[41] را بهطرز موثری تغییر میدهد. رفتاردرمانی شناختی، شامل مشارکتی فعال میان بیمار و رواندرمانگر است که بیمار را هدایت میکند تا خود را به چالش بکشد، افکار و باورهایش را بیازماید، استراتژیهای رفتاری جدید را امتحان کرده و واکنشپذیری خود نسبت به موقعیتهای تنشزا را کنترل کند.
درمان بین فردی چه کاری انجام میدهد؟
مانند رفتاردرمانی شناختی، درمان بین فردی یک درمان کوتاهمدت و مبتنی بر زمان حال[42] است. اگرچه این نوع درمان عمدتاً بر بروز مشکل در عملکرد بین فردی (اجتماعی) تمرکز میکند که هم عامل و هم نتیجۀ افسردگی است. در بسیاری از تحقیقات، بهبودبخشیدن به تنشهای بین فردی، بهعنوان راهی برای رهایی از افسردگی مطرح شده است. درمان بین فردی بر چهار حیطۀ اصلی مشکلات بین فردی تمرکز میکند- سوگ حلنشده یا پیچیده[43]، مشکلات با شریک عاطفی (اختلافات نقش[44])، تغییر نقش[45] اجتماعی نظیر طلاق یا ابتلا به بیماری، و فقدان قابل توجه مهارتهای بین فردی. بیماران آگاه میشوند که کدام حوزه از این مشکلات با شروع افسردگی ایشان مرتبط است و یاد میگیرند تا آن مشکلات را معمولاً از طریق یادگیری روش بهتری برای ابراز احساساتشان، مستقیماً برطرف کنند. با راهنمایی حمایتگرانه از جانب درمانگر، آنها استراتژیهای ارتباطی جدیدی را یاد میگیرند و حتی ممکن است از طریق نقشبازیکردن[46] و تمرین، راه حلهای جدیدی برای مواجهه با موقعیتهای دشوار اجتماعی پیدا کنند.
فعالسازی رفتاری چه کاری انجام میدهد؟
فعالسازی رفتاری یک روش درمانی کوتاهمدت و مبتنی بر شواهد[47] است که مستقیماً بر الگوهای اجتناب[48]– فقدان علاقمندی و عقبنشینی[49] فرد از فعالیتهایی که سابقاً بدانها علاقمند بوده است- که از ویژگیهای عمدۀ افسردگی هستند، تمرکز میکند. در فعالسازی رفتاری، مشارکت در فعالیتهای سازنده بهعنوان ابزاری برای تغییر احساسات منفی و اندوه که به افسردگی دامن میزنند، انجام میشود. شاید بهتر است آن را قطعۀ کوچکی از رفتاردرمانی شناختی بدانیم که به نحو متمرکزتری اجرا میشود. درفعالسازی رفتاری، بیماران به انتخاب خود در فعالیتهایی شرکت میکنند – ورزشکردن، بیرون غذاخوردن، دورهمی با دوستان، بهانجامرساندن یک کار سخت- که برای آنها مقادیری از حس خوشی یا کامیابی را به همراه دارد. با هدایت فعال از جانب یک درمانگر، بیماران از چرخۀ طاقتفرسای افسردگی و نقش فعالیت در بهبود انگیزه و انرژی آگاه میشوند.
رواندرمانی پویشی چه کاری انجام میدهد؟
رواندرمانی پویشی یک نسخۀ تکاملیافته و مدرن از روانکاوی[50] است و مانند آن، بر کسب بینش نسبت به خود، خصوصاً درک موقعیتهای مشکلساز و آسیبپذیریهای شخصی، که زمینه را برای افسردگی فراهم میکند متمرکز است. درمانگر نقش فعالی در هدایت روند درمان دارد و ارتباط میان درمانگر و بیمار، راه اصلی بهبودی است. درحالیکه رفتاردرمانی شناختی و درمان بین فردی، قویاً بر زمان حال متمرکز هستند، درمان روانپویشی ممکن است مشکلات فعلی فرد را با درنظرگرفتن تجارب و روابط اولیۀ زندگی او بررسی کند.
آیا گروهدرمانی اصلاً فایده دارد؟
اگرچه اختلال افسردگی از فردی به فرد دیگر متفاوت است و هر بیمار الگوها و علایم مخصوص به خود را نشان میدهد، گروهدرمانی میتواند گاهی مفید باشد. از جمله فواید آن میتواند آموزش گروهیِ مهارتهای مواجهه، مهارتهای حل مسئله، و تکنیکهایی برای مدیریت احساساتِ دشوار باشد که فقدان هرکدام از این مهارتها، معمولاً زمینهساز اغلبِ حالتهای افسردگی است. چنین درمانی معمولاً با عنوان آموزش روانشناختی[51] شناخته میشود و ممکن است بهطور خاص برای افرادی که نمیتوانند از پس هزینۀ یک دورۀ درمان انفرادی بربیایند، یا کسانی که از درمان انفرادی حس شرم دارند، مطلوب باشد. شکل و شرایط گروهدرمانی افسردگی هرچه که باشد، میتواند مزایایی بر درمان انفرادی داشته باشد. واضحترین مزیت آن، این است که با انزوای اجتماعی که یک عامل اصلی برای بروز افسردگی است، مقابله میکند. همچنین، گروهها فرصت کارکردن روی الگوهای روابط مشکلدار که منجر به افسردگی میشود را برای افراد فراهم میکنند. بهعلاوه، تعامل گروهی، محفلی برای بهچالشکشیدن ارزیابیهای منفیای که افراد افسرده در مورد خود دارند، مهیا میکند.
آیا رواندرمانی میتواند به کسی که قصد خودکشی دارد کمک کند؟
مطالعات نشان میدهد حدود 5 درصد بیماران افسرده درباره خودکشی فکر کردهاند- همان اندیشۀ خودکشی[52]. فرد به خودکشی بهعنوان راهی برای فرار از درد روانی افسردگی مینگرد که الگوهای تفکر و احساس را تحریف میکند و باعث میشود فرد نتواند راهی برای رهایی از وضعیت فعلی ذهن خود بیابد؛ یا احتمال آیندهای که در آن حس بهتری داشته باشد را تصور کند.
رواندرمانیِ خوب شامل ارزیابی دقیقی از وجود خطر خودکشی در فرد، جدای از ارزیابی افسردگی اوست. همچنین ارزیابی و بررسی دقیقی برای کنترل خطر خودکشی در حال و آینده را نیز شامل میشود و بسیاری از درمانگران با بیماران خود پیمان ضدخودکشی[53] تنظیم میکنند. این قرارداد ممکن است بهصورت کتبی یا شفاهی باشد؛ اما در هر دو صورت، بیمارانی که در خطر خودکشی قرار دارند متعهد میشوند که به خود آسیبی نرسانند و اگر فکر خاتمهدادن به زندگی خود به ذهنشان رسید، با درمانگر یا با یک شماره اضطراری مانند 911 تماس بگیرند. بهعلاوه، مطالعات نشان میدهد درمانهای رایج افسردگی، نظیر رفتاردرمانی شناختی، زمانی که بهطور خاص روی طرز تفکر تحریفشده که منجر به اندوه افسردگی و تفکرات مربوط به خودکشی میشود کار کنند، میتوانند بسیار مفید باشند.
روند پیشرفت در رواندرمانی چگونه ارزیابی میشود؟
درحالیکه تعامل بدون برنامۀ درمانگر با بیمار تحت درمان، میتواند راهی برای بهبود او باشد، درمانگرانی که مراقبتهای مناسبی ارائه میدهند میتوانند با استفاده از معیارهایی که در بسیاری از تحقیقات اعتبار آن تایید شده، ارزیابیهای منظمی از وضعیت بالینی بیمار داشته باشند. برای پیبردن به اینکه آیا افسردگی درحال بهبود است و نیز تشخیص میزان بهبود آن، درمانگران معمولاً نظارت خود بر پیشرفت در روند درمان را از طریق اندازهگیری شدت علایم چندگانۀ افسردگی براساس مقیاسهای استاندارد انجام میدهند. یکی از ابزارهای سنجش روند درمان که بیشتر از بقیه مورد استفاده قرار میگیرد، مقیاس درجهبندی افسردگی همیلتون یا هَم- دی است که بهبودی را در 21 دستهبندی علایم ارزیابی میکند؛ از سطح اندوه تا میزان احساس گناه، فقدان انرژی یا اختلالات خواب. شدت بیماری برای هر دسته از علایم درجهبندی میشود. مقایسۀ نتایج در طی چندجلسه، تصویر دقیقی از تاثیر درمان به دست میدهد و حوزه هایی را که نیاز به تمرکز بیشتری دارند، مشخص میکند.