از ارسطو تا زیگموند فروید و آبراهام مازلو ، نظریهها و ایدههای بیشماری برای درک شخصیت ارائه شده است. در طول تاریخ، این چهرههای بزرگ و سایر چهرهها درصدد برآمدند تا نه تنها به سؤالات مربوط به چیستی شخصیت و روش توصیف آن به بهترین شکل، بلکه به سؤالات مربوط به علل تفاوت شخصیتها از جمله عللی که سبب میشود افراد بیشتر یا کمتر مؤثر و مقاوم باشند پاسخ دهند.
بعضی نظریهها هنوز هم در حال آزمایشاند، اما برخی دیگر در معرض توجه نیستند. برخی از نظریهها کاملاند اما برخی دیگر مکمل یکدیگرند. با بررسی برخی از عقاید مهم در روانشناسی شخصیت، چه عقاید قدیمی و چه عقاید جدید، میتوان راههای متعددی برای تفکر و بحث درباره این موضوع بغرنج یافت.
فهرست
نظریه پنج فاکتوری
نظریه سرمایهگذاری اجتماعی
نظریه شناختی-عاطفی
هویت روایی
هویت روایی
نظریات روانپویشی
نظریات انسانی
نظریه پنج فاکتوری: شخصیت برپایه بیولوژی است
نظریه پنج فاکتوری با استفاده از ۵ خصوصیت بزرگ (یا مدل ۵ فاکتوری) به عنوان مبنا، بیان میکند که شکلگیری خصوصیات شخصیتی رایج عمدتاً تابع فاکتورهای بیولوژیکی بهخصوص ژنتیک است. بخشی از این دیدگاه الهام گرفته از پژوهشها است که نشان میدهند ارزیابی برمبنای معیارهای شخصیت تابع ژن فرد است و سایر فاکتورهای رشدی غیرژنتیکی (نظیر والدین انتخابی) ظاهراً نقش بسیار کمرنگی دارند.
ارائهدهندگان این نظریه، خصوصیات ماندگار شخصیتی را از «اقتباسات خاص» مانند نگرشها یا کوششها، که به واسطه وضع درونی فرد و نیروهای خارجی شکل میگیرند، جدا میکنند.
چه کسی نظریه ۵ فاکتوری را ارائه کرد؟
این تئوری را اولین بار روانشناسان رابرت مککرای و پائول کاستا جی آر در دهه ۱۹۹۰ مطرح کردند. مککرای و کاستا همچنین فهرست شخصیت NEO را در دهه ۱۹۷۰ پدید آوردند.
تفاوت بین نظریه ۵ فاکتوری و مدل ۵ فاکتوری چیست؟
هرچند نام هر دو یکسان است، اما مدل (که محققین بسیاری از آن استقبال کردند) راه توصیف چگونگی ترتیببندی خصوصیات شخصیتی است – به عبارتی، درباره ۵ بعد شخصیت بزرگ صحبت میکند. این تئوری راهی برای شرح چگونگی شکلگیری و تغییر خصوصیات شخصیتی است.
نظریه سرمایهگذاری اجتماعی: بیولوژی و تجربه شخصیت را شکل میدهند
هرچند خصایص شخصیتی مشخصاً با ژنتیک در ارتباطاند، وراثت هر فرد عامل کلیه تفاوتهای شخصیتی نیست. ظاهراً، عوامل زیستمحیطی که از طریق برادر یا خواهر شکل گرفتهاند، مانند نوع خاص فرزندپروری یا خانه کودکی، نقش جزئی دارند. یقیناً، عوامل دیگری، که احتمالاً تعدادشان زیاد است، نقش دارند.
یک دیدگاه، که آن را نظریه سرمایهگذاری اجتماعی نامیدند، بیان میکند که سرمایهگذاری شخصی افراد در نقشهای اجتماعی جدید مثلاً با تبدیل شدن به همسر یا آغاز یک شغل، توضیح رشد شخصیت و تغییر شخصیت به مرور زمان را سادهتر میکند. در نقشهای جدید، افراد در معرض مضرات و فواید رفتارهای خاص، بهخصوص تغییر جوهره فرد به مرور زمان، حتی با وجود اینکه شخصیت فرد متأثر از ژنتیک است، قرار میگیرند.
چه کسی نظریه سرمایهگذاری اجتماعی را ارائه کرد؟
محققین متعددی در ارائه این نظریه کمک کردند. یکی از مدعین آن روانشناسی بنام برنت رابرتس است که با همکارانش در دهه ۱۹۰۰، درباره «اصل سرمایهگذاری اجتماعی» نوشت. (آنها ایدهشان را مدل اجتماعی-تحلیلی جدید نیز نامیدند.)
چه نوع نقشهای اجتماعی میتوانند سبب تغییر شخصیت شوند؟
در یک شغل جدید، ممکن است فرد به دلیل وقتشناسی و وظیفهشناسی پاداش بگیرد، یا برای همراهی با دیگران تشویق شود. نقشهای بینفردی یا خانوادگی مانند ورود به رابطه جدید میتوانند بر خصایص شخصیتی فرد نیز اثرگذار باشند.
آیا شخصیت میتواند ما را به انتخاب سمتهای خاص سوق دهد؟
بله: دیدگاه سرمایهگذاری اجتماعی اشاره میکند که افراد برخوردار از خصایص خاص به برخی از سمتها بیشتر کشیده میشوند و بیشتر احتمال دارد که برای آنها سرمایهگذاری کنند. در نتیجه، تجربه جذب این سمتها (یا نقشها) میتواند بطور بالقوه با تقویت تمایلات فعلیشان بر شخصیتشان تأثیر بگذارد – مثلاً، یک فرد وظیفهشناس ممکن است حرفهای را برگزیند که او را وظیفهشناستر کند.
نظریه شناختی-عاطفی: شخصیت و موقعیتها
حتی کسانی که تمایلات خاصی دارند (مثلاً، نسبت به بقیه پرخاشگرانه یا منفعل عمل میکند) الزاماً در هر موقعیت یا هر نوع تعامل اجتماعی همانند هم رفتار نمیکنند. (ممکن است اقتدار طرف مقابل فرد یا اینکه در معرض عموم باشد یا نباشد تفاوت ایجاد کند). برخی از نظریهپردازان شخصیت به دنبال ارائه عوامل موقعیتی در ارتباط با چگونگی شکلگیری شخصیت بودهاند.
در یک نظریه، که نظام شخصیت شناختی-عاطفی (CAPS) نام داشت، «واحدهای میانجی شناختی-عاطفی» بایکدیگر و با خصوصیت موقعیتهای متفاوت تعامل میکنند تا الگوهای رفتاری را بسازند که افراد را از هم تمیز دهد. این «واحدها» شامل عوامل روانشناختی مانند توقعات و باورها، اهداف و ارزشها و پاسخهای هیجانی افرادند.
چه کسی نظریه نظام شخصیت شناختی-عاطفی (CAPS) را مطرح کرد؟
این نظریه را روانشناسان والتر میشل و یوئیچی شودا در دهه ۱۹۹۰ ارائه کردند. آنها به دنبال رفع تناقض ظاهری میان یافتههای مربوط به سطح سازگاری در خصوصیات فردی و تغییرپذیری در رفتار در موقعیتهای مختلف بودند.
آیا تأثیرگذاری موقعیت بدین معناست که خصلتها واقعی نیستند؟
خیر. ممکن است فردی در برخی موقعیتها پرخاشگرتر، محتاطتر یا پرانرژیتر و در برخی موقعیتها آرامتر، پرریسکتر و کمانرژیتر باشد. اما در بسیاری از موقعیتهای مختلف، ممکن است هنوز هم پرخاشگری، محتاط بودن یا پرانرژی بودن فرد کمتر یا بیشتر از دیگران باشد.
هویت روایی: شخصیت به مثابه یک روایت
هرچند خصلتهای انسان در سطح وسیعی مبنای شخصیت تلقی میشوند، نظریهپردازان اغلب آنها را با سایر المانها به عنوان بخشی از دیدگاهی چندسطحی ترکیب میکنند. هویت روایی یکی از این المانها است. بطور خلاصه، برخی این مطلب را مطرح میکنند که جزئیات روایی خاص تجربیات مهم زندگی یک فرد (و چگونگی مرتبطسازی آنها با یکدیگر و برداشت معنا از آنها توسط فرد) تصویر پیچیده شخصیتی که با دیگران مقایسه میشود پدیدار میسازد. هرچند روایت زندگی خودشکلگرفته هر فرد از بیشمار قطعههای اطلاعاتی تشکیل میشود، محققین سعی داشتند که فاکتورهای معمولی را که این روایات را از هم سوا میکنند بیابند.
چه کسی مفهوم هویت روایی را مطرح کرد؟
روانشناسی که بیش از همه با هویت روایی ارتباط داشت دان مکآدامز نام داشت. او در دهه ۱۹۹۰ دیدگاهی درباره شخصیت ارائه کرد که در آن سه سطح وجود داشت: خصایص وضعی مرتبط با تمایلات عام؛ نحوه رسیدگی فرد به چالشها و وظایف در زمینههای خاص؛ و هویت مبتنی بر روایات مرتبط با نفس.
چه عواملی روایات زندگی انسانها را از هم متمایز میکنند؟
در مطالعهای جدید، طرفداران دیدگاه هویت روایی شواهدی برای «سه عامل بزرگ» تجربی عرضه کردند: استدلال مربوط به شرح حال خود، یا تغییر درک فرد از نفس یا گذشتهاش؛ جوانب ساختاری از جمله انسجام کلی روایت زندگی؛ و مضامین انگیزشی و عاطفی که جوانبی مانند جوانب مثبت یا منفی و حس نمایندگی را در بر میگیرند.
نظریات روانپویشی: شخصیت، تناقضات درونی و اوایل زندگی
برخلاف نظریات مدرن درباره شخصیت، نظریاتی که ریشه در عقاید روانپویشی داشتهاند غالباً بر نقش بالقوه مرحله اولیه رشد در شکلگیری شخصیت تأکید دارند. سیگموند فروید، که پدر روانکاوی لقب گرفته است، شخصیت را بطور جزئی مشتمل بر ۳ مؤلفه میداند: «هویت» برگرفته از غریزه، «فراخود» مقید به اخلاقیات، و «خود» نسبتاً میانهرو. تعاملات بین این المانها توضیح رفتار فرد را سادهتر میکند. فروید همچنین بر این باور بود که دوران کودکی تأثیر شگرفی بر شخصیت فرد دارد.
نظریهپردازان بسیاری که دنبالهرو فروید بودند (و تفکرشان اغلب با استفاده از روانپویشی به جای روانکاوی تشریح میشود) عقاید فروید را اصلاح کردند یا از نظریات او اقتباس کردند. یکی از آنها کارل جونگ نام داشت که «تیپهای» روانشناختی را مطرح کرد که تست مشهوری موسوم به شاخص تیپ مایرز-بریگز برگرفته از آن است.
آیا نظریات روانکاوی شخصیت هنوز هم استفاده میشوند؟
هرچند این نظریهپردازان بر درک عامه درباره شخصیت مؤثر بودهاند، عموماً شواهد تجربی برای نظریات معاصر و جایگاه مهمی در علم شخصیتشناسی امروزی ندارند. با این حال، برخی محققین دائماً در زمینههای متأثر از عقاید روانپویشی فعالیت میکنند – مانند آنهایی که به مطالعه تمایلات دلبستگی و گستره ارتباط آن با کودکی میپردازند.
فروید چه عواملی را مؤثر بر شخصیت میدانست؟
رویدادهای همراه با تروما یا اختلافات داخلی طی اوایل دوران رشد انسان فاکتورهای مؤثر بر شخصیت شناخته شدهاند. همزادپنداری، یا انتخاب خصوصیات فردی دیگر در زندگی خود، عامل دیگری است که در این میان نقش ایفا میکند.
نظریه طرفداران فروید چه تفاوتی با دیدگاه او درباره شخصیت دارد؟
نظریهپردازان الهام گرفته از فروید بر فاکتورهای مختلف اشاره شده در تشکیل شخصیت انسان تأکید داشتهاند. مثلاً، «طرفداران نئوفروید» مانند جونگ، آلفرد آدلر و کارن هورنی، تأکید فروید بر تکانش های جنسی و پرخاشگرانه را زیر سؤال بردند و بیشتر بر فاکتورهای اجتماعی و فرهنگی تمرکز داشتند.
نظریات انسانی: شخصیت و پتانسیل انسان
روانشناسی انسانی، که در اواسط قرن بیستم توسط چهرههایی نظیر آبراهام ماسلو و کارل راجرز ارائه شد، به دیدگاهی درباره افراد و خصوصیات مثبتشان از جمله انگیزه برای تحقق تمام پتانسیل پرداختند.
ماسلو به جهت سلسله مراتب نیازهایش، که نیازهای پایه مانند تغذیه و ایمنی یکی از آنها و در رأس آنها نیاز به خودشکوفایی قرار گرفته، مشهور است. او مدعی بود افرادی که به خودشکوفایی میرسند (پتانسیل انسانی خودادراکشده خود را شکوفا میکنند) چیزی را بروز میدهند که ماسلو آن را «سندروم شخصیت منسجم» نامگذاری کرد. راجرز شخصیتی سالم را در پی تطابق بین خود ادراک شده فرد و خودی که فرد باید باشد بوجود آورد.
از نظر ماسلو، افراد خودشکوفا چه خصایصی دارند؟
در بین دیگر خصوصیات، ماسلو باور داشت که افراد خودشکوفا غالباً خلاق، دلسوز، واقعبین و کمکرسان دیگراناند. براساس توصیف او، خودشکوفایی دستاورد نسبتاً نادری است – او چهرههای تاریخی مانند لینکولن و انیشتین را الگوهای افراد خودشکوفا تلقی میکرد.
چه دیدگاههای دیگری با روانشناسی انسانی ارتباط دارند؟
عقاید روانشناسان انسانی شباهتهایی به روانشناسی وجودی (مانند ویکتور فرانکل) دارد – موضوع موردعلاقه نظریهپردازان هر دو حوزه، توانایی افراد در شکلدادن به زندگی شخصیشان است. روانشناسی انسانی به الهامگرفتن از نظریهپردازان مثبت، که به دنبال پرداختن به نقاط قوت و فضایل منشی افرادند، نیز کمک کرد.