علل اضطراب

خودتان را ببینید

علت حقیقی بروز اضطراب انسان بودن است؛ انسانی که ظرفیت تصور آینده به او عطا شده است. اضطراب به‌عنوان نوعی حالت روانیِ بیم از آنچه ممکن است اتفاق بیوفتد یا ممکن است اتفاق نیوفتد، تعریف می‌شود. اضطراب نمایانگر شک و تردید درباره‌ی شرایط آینده‌ی فرد اعم از تندرستی، شغل، روابط عاطفی و یا حتی تغییرات اقلیمی و رکود اقتصادی است. اضطراب ممکن است با رخدادهای واقعی مانند وقتِ دکترِ، تعارض در رابطه، و افزایش اجاره‌بها آغاز یابد؛ یا ممکن کاملاً به‌صورت درونی، توسط افکاری درباره‌ی تهدیدهای واقعی یا خیالی(زمانی که رییسم مرا به جلسه‌ای احضار کند، باید به او چه بگویم؟)، تولید شود.

دوره‌های گاه‌وبیگاه اضطراب کاملاً طبیعی هستند و یکی از هزینه‌های اجتناب‌ناپذیر زندگی‌اند؛ اضطراب ما را از خطر بر حذر می‌دارد، حواس ما را جمع می‌کند، و ما را ترغیب می‌کند تا آماده‌سازی لازم برای محافظت از خود را انجام دهیم. اما گاهی اوقات نگرانی‌ها تشدید می‌شوند یا ادامه می‌یابند؛ به‌طوری که دائماً و بدون اینکه با مکانیسم‌های حل مسئله در بیوفتند، مغز را می‌کوبند، یا آنکه کل مغز را درگیر می‌کنند و توانایی‌ کار کردن را از آن سلب می‌کنند. عوامل بسیاری در نشخوار فکری طولانی‌مدت در رابطه با پیامدهای نامشخص، همان نگرانی (مؤلفه‌ی شناختی اضطراب)، دخیل هستند.

در همین رابطه

  • شایع‌ترین علل اضطراب کدامند؟
  • آیا فشار روانی می‌تواند باعث ایجاد اضطراب شود؟
  • چرا میزان اضطراب در افراد جامعه رو به افزایش است؟
  • چه تفاوتی میان ترس و اضطراب وجود دارد؟
  • آیا اضطراب می‌تواند خوب باشد؟
  • چه کسی در معرض ابتلا به اضطراب قرار دارد؟
  • آیا ژن باعث ایجاد اضطراب می‌شود؟
  • آیا شک و تردید می‌تواند باعث ایجاد اضطراب شود؟
  • آیا شخصیت در اضطراب نقشی ایفا می‌کند؟
  • کدام عوامل زیست‌شناختی بر اضطراب تأثیر می‌گذارند؟
  • آیا عوامل خطرزایی در اضطراب وجود دارند؟
  • هنگام بروز اضطراب چه فعل و انفعالاتی در مغز رخ می‌دهند؟
  • چرا اضطراب اغلب با افسردگی اتفاق می‌افتد؟

شایع‌ترین علل اضطراب کدامند؟

اضطراب پاسخی به شک و تردید و خطر است و آغازگر آن می‌تواند هر چیزی باشد؛ و یا می‌تواند فقط یک حس کلی و مبهمِ وحشت و بیچارگی باشد و آغازگری نداشته باشد. در صدر فهرست موقعیتهای اضطراب‌آفرین سخنرانی کردن در جمع یا جواب دادن به پرسشهای شفاهی معلم قرار دارد؛ که افراد با قرار گرفتن در آنها در خطر از دست دادن صبغه‌ی اجتماعی خود از طریق قضاوتهای منفی مردم هستند.

یکی از دلایلی که مردم اضطراب دارند به این خاطر است که مدار عصبی به قدری حساس شده است که بدون وجود هیچگونه خطری آن را دریافت می‌کند. همچنین، مواد و داروهایی (مانند کافئین) وجود دارند که همان احساس جسمانی اضطراب را شبیه‌سازی می‌کنند. در نتیجه‌ی آرایش زیست‌شناختی، وراثت والدین، گذشته‌ی فرد، عوامل شخصیتی، و مهارتهای مواجهه‌ای که کسب می‌کنند یا پرورش می‌دهند؛ مستعد بودن هر فرد برای ابتلا به اضطراب با فرد دیگر تفاوت دارد.

آیا فشار روانی می‌تواند باعث ایجاد اضطراب شود؟

اضطراب و فشار روانی رابطه‌ای تنگاتنگ با هم دارند؛ اضطراب واکنشی در برابر فشار روانی است. اضطراب اسمی است که بر روی هشدارهای داخلی بدن، محصول سیستم واکنش در برابر خطرات ذهنی و جسمانی، گذاشته‌ایم. این احساسات توسط سیستم واکنش فشار روانی(جنگ یا گریز) راه‌اندازی می‌شوند، کار این سیستم هشدار دادن به ما و محافظت ما از خطر است. بدون اینکه منتظر ما بماند تا ارزیابی دقیقی از خطر داشته باشیم، هورمون‌های شیمیایی هشداردهنده (مانند کورتیزول و آدرنالین) را سریع به اندام‌های گوناگون بدن ارسال می‌کند. حس آزاردهنده‌ی اضطراب مانند یک محافظ شخصی عمل می‌کند که کارش نهیب زدن به ما برای عمل فوری است. اما این حس امکان دارد که با تغییر عملکرد مدارهای عصبی در مغز و سلب توانایی اجرای نظارت منطقی از آن ادامه یابد.

چرا میزان اضطراب در افراد جامعه رو به افزایش است؟

اضطراب با همه‌ی انواع آن (مانند فوبیاها و اضطراب اجتماعی) رایج‌ترین اختلال روانی در کشور آمریکا است. پرسشنامه‌های جمعی نشان می‌دهند که یک‌سوم جمعیت بزرگسال آمریکا در برهه‌ای از زندگی‌شان با اضطراب مخرب دست به گریبان می‌شوند.

گرچه این نرخ ابتلا زیاد است، با این حال شواهدی دال بر شیوع اضطراب [و افسردگی]، به‌خصوص در بین جوانان، وجود دارد. گمان می‌شود عوامل چندی در این شیوع دخیل باشند. به‌طور کلی، هر چه طبقه متوسط جامعه تحلیل رود، ابهامات اقتصادی برای اکثریت جمعیت مردم افزایش می‌یابد. هزینه‌های گران مراقبتهای بهداشتی ترس و نگرانی‌های زیادی در مردم از بیمار شدن ایجاد می‌کند. به‌علاوه، فقدان مهارتهای مواجهه و مهارتهای تنظیم هیجان در جوانان موجب شده که آنها در برابر اختلالات روانی، به‌ویژه اضطراب و افسردگی، آسیب‌پذیر شوند.

شبکه‌های اجتماعی در این میان تأثیری مهلک بر نوجوانان دارند؛ زیرا مقایسه‌های مداوم اجتماعی و عدم اعتماد‌به‌نفس را به بار می‌آورند. این عدم اعتماد‌به‌نفس باعث استفاده‌ی بیشتر از شبکه‌های اجتماعی می‌شود و آثار به‌مراتب زیان‌بارتری به وجود می‌آورد. علاوه بر این، شیوه‌های آشنایی با جنس مخالف و قرارهای عاشقانه نسبت به گذشته بسیار بی‌قاعده‌تر گشته است و روشهای ارتباط دیجیتالی ابهامات فراوانی به وجود می‌آورد؛ به‌طوری که جوانان اغلب نسبت به نوع رابطه‌ی خود و میزان صمیمیتشان در رابطه‌ی عاشقانه دچار ابهام می‌شوند. ابهام در نوع خود تخم اضطراب را می‌پرورد.

چه تفاوتی میان ترس و اضطراب وجود دارد؟

اضطراب از چند منظر بسیار مهم با ترس تفاوت دارد. ترس پاسخی به خطر موجود است، معمولاً بسیار متمرکز بر شرایط یا چیز مخصوصی است و هدفش اقدام فوری است. اضطراب نیازی به محرک بیرونی ندارد. اضطراب پاسخی به خطرهای واقعی یا خیالی پیش رو است و اساساً پراکنده‌تر است و انسان را وا می‌دارد تا به‌طور مداوم برای فاجعه‌ای احتمالی گوش‌به‌زنگ باشد. ترس مسری است و مشخصه‌های بارزی مانند مردمک‌های گشاد و پوست رنگ‌پریده دارد که به دیگران پیام می‌دهد که چیزی برای ترسیدن وجود دارد. اضطراب بسیار غیرعینی است. هر چند اضطراب با ترس چند نشانه‌ی فیزیولوژکی مشترک، مانند سطح هوشیاری و ضربان قلب بالا و شروع توسط هورمونهای سیستم پاسخ فشار روانی دارد؛ میزان نگرانی شناختی فراوانی در خود دارد، یک نوع نشخوار فکری درباره‌ی مشکلی که در آینده ممکن است پیش آید.

آیا اضطراب می‌تواند خوب باشد؟

اضطراب دلیلی است که نیاکان ما بقا یافته‌اند و به ما این امکان را داده‌اند تا اکنون این سطرها را بخوانیم. اضطراب احساساتی را نشان می‌دهد که در بدن و مغز در پاسخ به دریافت خطر آغاز می‌شوند. هدف از این احساسات دادن یک نوع هشدار است تا به خود بیاییم و اقدامات مناسبی برای دور کردن خطر احتمالی از خودمان انجام دهیم. لب مطلب اینکه اضطراب از ما محافظت می‌کند. اما این سیستم بیش از حد واکنش نشان می‌دهد، به همین خاطر است که ما حتی در نبود خطر واقعی هم اضطراب داریم. میزان حساسیت این زنگ هشدار را می‌توان توسط تجربه‌ای وحشتناک به حالت اولیه بازگرداند تا همیشه روشن باشد. علاوه بر این، خطرات می‌توانند کاملاً ساخته و پرداخته‌ی تصورات ما باشند؛ به طور مثال تصور موقعیتهایی که ممکن است مطابق میل ما پیش نروند. هیچ کدام از این نقص‌ها در سیستم اضطراب از اهمیت آن که زنده نگهداشتن ما است، نمی‌کاهد.

چه کسی در معرض ابتلا به اضطراب قرار دارد؟

کسانی که در معرض افسردگی بالینی قرار دارند، تا حد زیادی در معرض ابتلا به اضطراب بالینی نیز قرار دارند. این دو عارضه ویژگی‌های مشترک بسیاری دارند. مهم‌ترین این ویژگی‌های مشترک سابقه‌ی تجارب نامطلوب دوران کودکی مانند سوءاستفاده یا بی‌توجهی است. زیرا این بدرفتاری‌ها سیستم فشار روانی را به‌طور ماندگار نسبت به خطر بسیار حساس می‌کنند و ظرفیت پردازش احساسات را با سیلی از هشدارها لبریز می‌کنند. داشتن ویژگی‌های شخصیتی عدیده‌ی روان‌رنجوری نیز به فردی مبتلا به اضطراب منجر می‌شود. روان‌رنجوری گرایشی را نشان می‌دهد که در آن فرد به تجربه‌ی تنش‌زا سریع و با شدت بیشتر و با هیجانات منفی پاسخ می‌دهد و بدون وجود خطر آن را دریافت می‌کند. ضمناً افراد فاقد مهارت‌های تنظیم هیجانات، در برابر اضطراب آسیب‌پذیر هستند. آنان به‌آسانی در موقعیت‌هایی که شک و تردید می‌آفریند، درهم‌ می‌شکنند و احساسات منفی در آنها به غلیان درمی‌آید.

آیا ژن باعث ایجاد اضطراب می‌شود؟

هیچ کس تا اکنون ژنی با عنوان «ژن اضطراب» کشف نکرده است و احتمال این امر نیز بسیار کم است. اضطراب به‌طور قطع عارضه‌ای پیچیده است که از راه‌های متعددی پدیدار می‌شود. چند تحقیق برآورد ساخته‌اند که وراثت‌پذیری اضطراب حداکثر تا ۳۰ درصد است. با انتقال شیوه‌های تفکرِ مستعد افسردگی‌، خانواده‌ها کودکانشان را با طرق بسیاری و به‌طور پابرجا شکل می‌دهند. به‌طور مثال، بزرگسالان ممکن است با اعمال خود (و قدرت مثال‌های مکرر) مهارت‌های مواجهه با انواع تجربه‌های مختل‌کننده که آغازگر اضطراب هستند را بی‌صدا به کودکان انتقال دهند. یا آنان ممکن است گیج شوند و در مواجهه با این تجربه‌ها قادر به پاسخگویی نباشند. علیرغم این اوصاف، تحقیقات نشان می‌دهند که ژن‌ها عمدتاً با تأثیر گذاشتن بر ویژگی‌های شخصیتی روان‌رنجوری (به‌ویژه فرار بودن سیستم هیجانات منفی) برای اضطراب پایه‌ریزی می‌کنند. این امر در سهولت دریافت جنبه‌های منفی موقعیت‌های چالش‌انگیز و پاسخ به آنها با هیجانات منفی قابل مشاهده است.

آیا شک و تردید می‌تواند باعث ایجاد اضطراب شود؟

شک و تردید باعث ایجاد اضطراب نمی‌شود، ولی زمینه را برای آن فراهم می‌کند و افزایش شک و تردیدها در جنبه‌های عمومی زندگی (شغل، امنیت ملی، بیماری‌های همه‌گیر) و جنبه‌های شخصی (رابطه‌ها) می‌تواند یکی از دلایلی است که امروزه اضطراب به شایع‌ترین عارضه‌ی روانی تبدیل گشته است. نگرانی (مؤلفه‌ی شناختی اضطراب) تنها با احتمال وقوع نتیجه‌ی ناخوشایند فعال می‌شود. برای بسیاری از دغدغه‌های امروزی امکان وقوع آن امر نفی نمی‌شود. اما البته، امکان وقوع هر امر با احتمال وقوع آن برابر نیست. اضطراب با کوله باری از حس نگرانی می‌تواند به‌عنوان تلاشی برای اجتناب از شک و تردید و دفع رنج‌های ناشی از آن تلقی شود. به گفته‌ی محققین، رویکرد بهتر تحمل برخی از شک و تردیدها و پذیرفتن این مسئله است که اغلب رخدادهای زندگی نه سیاه و سفید، بلکه خاکستری و مبهم هستند.

آیا شخصیت در اضطراب نقشی ایفا می‌کند؟

یک نوع تیپ شخصیتی سازگار با اضطراب وجود دارد. کسانی که ویژگی‌های روان‌رنجوری از خود نشان می‌دهند. تعریف یکی از «پنج ویژگی مهم شخصیتی»، گرایش واضح به پاسخ در برابر تجارب با هیجانات منفی و سرگردان شدن به‌وسیله‌ی آنها است. در تحقیقات پی‌در‌پی، روان‌رنجوری در برابر اضطراب و افسردگی آسیب‌پذیری بیشتری نسبت به سایر اختلالات روانی به دنبال می‌آورد. دانشمندان بر این عقیده‌اند که روان‌رنجوری واکنش‌پذیری عاطفی مناسب با خطر را منعکس می‌کند. برخی از جنبه‌های روان‌رنجوری (بالاتر از همه کمال‌گرایی) عملاً دروازه‌ای به روی اضطراب هستند. کمال‌گرایان شاید به نظر برسد که در مسیر موفقیت قرار گرفته‌اند، اما در حقیقت آنها با میل اجتناب از شکست هدایت می‌شوند. در نتیجه‌ی این امر، اغلب روان خود را با نگرانی درباره‌ی اشتباهاتی که ممکن است از آنها سر بزند و پیامدهای وخیم این اشتباهات، درگیر می‌کنند.

کدام عوامل زیست‌شناختی بر اضطراب تأثیر می‌گذارند؟

وضعیت تندرستی گذشته و کنونی یک فرد بر راه‌اندازی اضطراب نقشی شگرف دارد. افرادی که شرایط مزمنی مانند قند خون یا بیماری قلبی دارند در خطر نگرانی مداوم از بیمار شدن یا مرگ ناگهانی دارند. در حقیقت، سابقه‌ی حمله‌ی قلبی خطر اضطراب از سلامت را، از ۲۰ درصد تا ۳۰ درصد، افزایش می‌دهد. افراد دارای مشکلات تنفسی مانند آسم یا کسانی که حساسیت شدید به مواد معمولی دارند، ممکن است با این نگرانی زندگی کنند که شاید در معرض مواد حساسیت‌زا قرار گیرند. برخی افراد نسبت به احساسات درونی بدن بسیار حساس هستند (هنجارپذیری) و ممکن است آن‌قدر نیروی روانی زیادی صرف بازبینی، به‌طور مثال، ضربان قلبشان بکنند که هر نوسان کوچکی منشأ دودلی و دلواپس بودن آنها می‌شود. شمار زیادی از افراد (طبق برخی تحقیقات، ۲۰ درصد جمعیت) گفته می‌شود که بیش از حد حساس هستند و آستانه‌ی برانگیختگی عصبی پایینی دارند. این افراد هم به محرک‌های بیرونی و هم به محرک‌های درونی بیش از حد واکنش نشان می‌دهند و به‌آسانی در هیجانات غرق می‌شوند. واکنش آنها به ویژگی‌های شخصیتی روان‌رنجوری، یکی از قدرتمندترین عوامل خطرزای اضطراب، وابسته است.

آیا عوامل خطرزایی در اضطراب وجود دارند؟

چند عامل وجود دارند که آسیب‌پذیری در برابر اضطراب زیر شرایط پرتنش را به‌وجود می‌آورد. از منظری کاملاً روان‌شناسانه توانایی کنترل هیجانات منفی است. افراد فاقد مهارتهای تنظیم هیجان خطر ابتلای بیشتری به اضطراب و همچنین افسردگی دارند. داشتن تجارب زندگی ناسازگار در دوران کودکی نیز، همانند بدرفتاری و یا دوره‌های بیماری سخت، افراد را مستعد اضطراب می‌کند. ترکیب‌ ژن‌ها را دستکاری نمی‌کند، اما سطح فعالیت آنها را به طور پایدار تغییر می‌دهد تا مغز دائماً در جستجوی خطر بالقوه و دریافت آن باشد. داشتن ویژگی‌های شخصیتی روان‌رنجوری به احتمال زیاد قوی‌ترین عامل خطرزای اضطراب است. باعث می‌شود تا سیستم عاطفه‌ی منفی به‌آسانی فعال شود. افراد دارای ویژگی‌های شخصیتی عدیده‌ی روان‌رنجوری از نظر مزاجی تمایل به کسب تجربه‌های دردآور و نگران شدن دارند.

هنگام بروز اضطراب چه فعل و انفعالاتی در مغز رخ می‌دهند؟

داده‌های موثق تحقیقات تصویربرداری عصبی تغییرات در عملکرد مغز در میان افراد دارای تجربه‌های اضطراب مزمن را نشان می‌دهد. اتصال بخش‌هایی از مغز این افراد [که وظیفه‌شان تعامل در هماهنگ کردن پاسخ هیجانی است] با اختلال روبه‌رو می‌شود. در شرایط عادی، بخشی از مغز که با نام آمیگدال (بادامک مغز) شناخته می‌شود، خطر را شناسایی می‌کند و به‌منظور محافظت از بدن پیامی را به بخش‌های مختلف مغز ارسال می‌کند. سیستم پاسخ فشار روانی بی‌درنگ مشارکت می‌کند و بدن را برای واکنش آماده می‌کند. پیام‌ها با سرعتی کمتر به قشر پیش پیشانی، به‌اصطلاح مغز متفکر، فرستاده ‌می‌شوند. جایی که خطر ارزیابی می‌شود و در صورت نیاز واکنش مورد نیاز برای مقابله با خطر بالقوه برنامه‌ریزی می‌شود. اما در اضطراب، اغلب به این خاطر که آمیگدال (بادامک مغز) توسط تجارب نامطلوب حساس شده است، بیش از حد واکنش نشان داده و ظرفیت قشر پیش پیشانی (که وظیفه‌اش ارزیابی و مدیریت هرگونه خطر است) را پر می‌کند، هر چند که این پر کردن به‌صورت فرضی و غیرمستقیم باشد.

محققان اخیراً بخش کوچکی از مغز به نام هسته زمینه‌ای نوار انتهایی را شناسایی کرده‌اند که شبکه‌ی توزیع اصلی برای مدارهای مغزی اضطراب است. بزرگی آن به‌اندازه‌ی یک تخم آفتابگردان است و ادامه‌ی آمیگدال (بادامک مغز) است. عملکرد اصلی آن نظارت محیط برای خطرات مبهم، روان‌شناختی، بعید و غیرقابل‌پیشبینی است. مثلاً تصور اینکه در سخنرانی‌ای که در پیش داریم، تپق می‌زنیم و باعث شرمندگی خودمان می‌شویم. و زمانی که فعال شود، هشدارهایی می‌فرستد که هوشیاری و گوش‌به‌زنگی در مقابله با خطر بالقوه را برمی‌انگیزد: نشانِ اضطراب.

چرا اضطراب اغلب با افسردگی اتفاق می‌افتد؟

افسرگی و اضطراب نقاط مشترک زیادی دارند. هر دو از بیش از حد واکنش نشان دادن سیستم عاطفه‌ی منفی (ویژگی متمایزکننده‌ی ویژگی‌های شخصیتی روان‌رنجوری) نشأت می‌گیرند. افراد دارای ویژگی‌های شخصیتی روان‌رنجوری تمایل دارند سریع، با شدت بیشتر و با هیجانات منفی (مانند کج‌خلقی، خشم و ناراحتی) به تجارب واکنش نشان دادند. اکثر بخش‌های شبیه مغز، به‌ویژه آمیگدال (بادامک مغز) با بیش‌فعال بودن و قشر پیش پیشانی با کم‌فعالیت بودن، در هر دو موقعیت عملکرد ناقصی دارند. با این حال، تفاوت های مهمی نیز وجود دارد. اضطراب هشداری برای نیرو بخشیدن به فرد برای دوری‌گزینی از خطرات آینده‌ی محتمل است. افسردگی فرد را به‌موقع غلیان احساسات فرو می‌نشاند و او را نسبت به فعالیت در حین انجام بی‌رغبت می‌کند و توجه او را به شکستها و دیگر تجارب منفی گذشته معطوف می‌دارد.فشار روانی می‌تواند آغازگر هر دو پاسخ باشد.و اضطراب به‌نوبه‌ی خود می‌تواند به افسردگی منجر شود. در حقیقت، نزدیک به ۷۰ درصد افرادی که از افسردگی رنج می‌برند، به اضطراب هم مبتلا هستند؛ و ۵۰ درصد افرادی که اضطراب دارند، به افسردگی بالینی هم مبتلا هستند.

ملاقات با خویشتن

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *