ذهن آگاهی بعنوان یک میانجی در رابطه میان مشغولیت در رسانه های اجتماعی و افسردگی در جوانان

چکیده

مشغولیت به رسانه های اجتماعی بطور ناسازگاری با افسردگی پیوند خورده است و بررسی وجود ارتباط بین محرکهای خاص مشغولیت با افسردگی، و چیستی مکانیسمهای احتمالی مورد اهمیت قرار دارد. این پژوهش پنج عامل ذهن آگاهی را بعنوان میانجی های بالقوه بین مشغولیت رفتاری، عاطفی و شناختی در رسانه های اجتماعی و افسردگی بررسی نمود. به شرکت کنندگان (بین 17 تا 24 ساله) که یا در دانشگاه و یا بوسیله رسانه های اجتماعی (ردیت، فیس بوک و اینستاگرام؛ 371 N=) یافت شدند، پرسشنامه پنج عاملی ذهن آگاهی (FFMQ)، مقیاس مشغولیت در رسانه های اجتماعی برای جوانان (SMES-A) و پرسشنامه سلامت بیمار (PHQ-8) که جهت اندازه گیری افسردگیست، داده شد. وجه آگاهی در ذهن آگاهی بطور معناداری رابطه میان هر سه مؤلفه مشغولیت به رسانه های اجتماعی (رفتاری، عاطفی و شناختی) را با افسردگی میانجیگری نمود. بعلاوه، وجوه عدم قضاوت، عدم واکنش و توصیف ذهن آگاهی، بطور معناداری مؤلفه مشغولیت عاطفی و افسردگی را میانجیگری کردند. نتایج ما نشان میدهند که ذهن آگاهی یک مکانیسم مهم در ارتباط بین مشغولیت در رسانه های اجتماعی و افسردگی است. بکارگیری درمانهای مبتنی بر ذهن آگاهی (MBIs) میتواند در کمک به آموزش چگونگی مشغولیت آگاهانه و مثبت در رسانه های اجتماعی سودمند باشد.

نگرانی عمومی و عمده ای مبنی بر پیوند بین استفاده از رسانه های اجتماعی و اثرات روانشناختی منفی، بویژه افسردگی، وجود دارد (Twenge، Joiner، Rojers و Martin، 2017). اگرچه، پژوهشها تصویر پیچیده تری را نشان میدهند. برخی مطالعات همبستگی، مستقیما استفاده از رسانه های اجتماعی را به افسردگی پیوند داده اند، که شامل مطالعاتی میشوند که این الگوها را طی زمان آزموده اند (Lin و همکاران، 2016؛ Twenge و همکاران، 2017). بعلاوه، پژوهش دیگری چنین دریافت که کاهش استفاده از فضای مجازی، افسردگی را کاهش داد، که نشان دهنده یک ارتباط علت و معلولی بالقوه است (Hunt، Marx، Lipson و Young، 2018). هرچند، یک متاآنالیز که توسط Seabrook، Kern، و Richard (2016) انجام شد، نشانگر نتایج درهمی در ارتباط بین استفاده از رسانه های اجتماعی و افسردگی بود. آنان دیافتند که رابطه بین استفاده مشکل ساز از رسانه های اجتماعی و افسردگی متنوع بوده و به کیفیت تعاملهای رسانه های اجتماعی بستگی داشت. یک مطالعه دیگر که اخیرا صورت گرفته نیز هیچ رابطه ای را بین زمان استفاده از رسانه های دیجیتال و سلامتی جوانان نشان نداد (Orben و Przybylski، 2019). بعلاوه، Davila و همکاران (2012) دریافتند که بجای صرفا مقدار استفاده از فضای مجازی، کیفیت تعاملهای رسانه های اجتماعی با افسردگی مرتبط بود. بنابراین، چگونگی سپری کردن زمان در فضای مجازی، انگیزه و محرک افراد و نوع مشغولیت آنان، و ذهنیت آنان هنگام مشغول شدن با آن میتواند از استفاده کردن به تنهایی، مهمتر باشد. اینها مسائل مشخصا مهمی هستند که امروزه باید آزموده شوند چراکه استفاده از رسانه های اجتماعی بعلت پاندمی ویروس کرونا بطور چشمگیری طی سال گذشته افزایش یافته است (Singh، Dixit و Joshi، 2020؛ Singh، Singh، Mahato و Hambour، 2020).

انگیزه افراد از مشغول شدن با رسانه های اجتماعی ممکن است دلایل متفاوتی داشته باشد. برای مثال، ممکن است به دلایل رفتاری (مثلا از روی عادت، برای استراحت کردن)، دلایل شناختی (مثلا ارتباط با دوستان، احساس حمایت) یا دلایل عاطفی (مثلا آنان در رسانه های اجتماعی احساس خوشحالی بیشتری دارند و وقتی نمیتوانند از رسانه های اجتماعی استفاده کنند، احساس بی حوصلگی میکنند؛ Ni و همکاران، 2020) به رسانه های اجتماعی مشغول شوند. اخیرا یک مقیاس مشغولیت به رسانه های اجتماعی (Ni و همکاران، 2020) این محرکها را پیاده سازی کرد. هرچند، هیچ پژوهشی روی اینکه آیا هر نوع از مشغولیتهای به رسانه های اجتماعی روابط متفاوتی با افسردگی دارند یا نه، انجام نشده است.

پژوهشهای زیادی کوشیده اند تا مکانیسمهایی که بوسیله آنها استفاده از رسانه های اجتماعی میتواند منجر به افسردگی شود را شناسایی کنند. این مکانیسمها شامل ترس از جا ماندن (FOMO)[1] و مقایسه اجتماعی است (Dempsey، O’Brien، Tiamiyu و Elhai، 2019؛ Reer، Tang و Quandt، 2019). برای مثال، Dempsey و همکاران (2019) دریافتند که با وجودیکه استفاده از فیس بوک با افسردگی مرتبط نبود، اعتیاد به فیس بوک از طریق متغیر میانجی ترس از جا ماندن (FOMO)، با آن مرتبط بود. علاوه بر این، Reer و همکاران (2019) دریافند که هم مقایسه اجتماعی و هم ترس از جا ماندن (FOMO) میانجیگر رابطه بین افت سلامت و مشغولیت به رسانه های اجتماعی بود. این مطالعات نشان میدهند که ممکن است افراد خود را بوسیله ترس از جا ماندن (FOMO) و مقایسه اجتماعی قضاوت کنند که منجر به استفاده وسواس گونه از رسانه های اجتماعی میشود.

ذهن آگاهی متغیر دیگریست که میتواند میانجی ارتباط بین استفاده و مشغولیت به رسانه های اجتماعی و افسردگی باشد. میتوان به ذهن آگاهی بعنوان ترکیبی از آگاهی نسبت به محیط با یک رفتار غیر قضاوتگر در برابر افکار و احساسات شخص نگاه کرد (Keng، Smoski و Robins، 2011). مشخص شده که ذهن آگاهی سطوح افسردگی را کاهش داده و همچنین سطوح تندرستی را بالا میبرد (Kircaburun، Griffiths و Billieux، 2019). مشغولیت زیاد با رسانه های اجتماعی ممکن است باعث منحرف شدن فکر افراد نسبت به محیط روزانه پیرامون خود شده، و لذا آگاهی فکری را کاهش دهد. بعلاوه، مشغولیت فراوان به رسانه های اجتماعی میتواند خود قضاوتی را افزایش دهد، که علت آن تاثیر آن بر مقایسه اجتماعی و ترس از جا ماندن (FOMO) است. یقینا سطوح بالاتر ترس از جا ماندن (FOMO) با سطوح پایینتر ذهن آگاهی ازتباط یافته اند (Baker، Krieger و LeRoy، 2016).

اگرچه، درحالیکه ما استفاده و مشغولیت به رسانه های اجتماعی را بعنوان کاهندگان بالقوه ذهن آگاهی مینگریم، پژوهشهای محدود روی رسانه های اجتماعی و ذهن آگاهی، ذهن آگاهی را به دید پیش بینی کننده استفاده وسواسی از رسانه های اجتماعی یا تلفن همراه نگریسته اند، نه یک نتیجه. برای مثال، یک پژوهش نشان داد که سطوح پایین ذهن آگاهی پیش بینی کننده تندرستی کاهش یافته بود، که در مقابل، استفاده بیشتر اط تلفن همراه را پیش بینی میکرد (Volkmer و Lermer، 2019). یک پژوهش دیگر دریافت که آگاهی فکری واسطه ای بین سبکهای دلبستگی اضطرابی یا اجتنابی و ترس از بدون تلفن همراه بودن است (Arpaci، Baloglu، Ozteke و Kesici، 2017). پژوهش سومی نیز دریافت که آگاهی فکری احتمال استفاده وسواسی شرکت کنندگان از رسانه های اجتماعی را از طریق افزایش عزت نفس و کاهش اضطراب اجتماعی، کاهش داد (Apal’oza، Hartmann، D’Souza و Gilsanz، 2019). در یک پژوهش دیگر با شرکت کنندگان ترک، ارتباط بین نشانگان روانشناسی و اعتیاد به فیس بوک بطور غیر مستقیم با آگاهی فکری میانجیگری شد (Eskisu، Zekeriya، Gelibolu و Rasmussen، 2020). همه این پژوهشها به سطوح پایین ذهن آگاهی بعنوان پیش بینی کننده استفاده افراط گونه از رسانه های اجتماعی یا تلفن همراه نگاه کردند. درحالیکه فقدان ذهن آگاهی بطور قطعی میتواند اعتیاد به رسانه های اجتماعی را پیش بینی کند، ما به ذهن آگاهی به دید مکانیسمی مینگریم که بوسیله آن، استفاده از رسانه های اجتماعی میتواند بعنوان افزایش دهنده افسردگی عمل کند. تا آنجاییکه ما میدانیم، تنها یک پژوهش یک مدل را در آن جهت ساخته است، و دریافت که اعتیاد به رسانه های اجتماعی از طریق میانجیگری متغیر ذهن آگاهی، فرسودگی هیجانی را پیش بینی کرد (Sriwilai و Charoensukmongkol، 2015).

علاوه بر این، هرچند پژوهشهای پیشین بطور عمده بر جنبه آگاهی در ذهن آگاهی متمرکز شده اند، اما ذهن آگاهی چند وجهی است. میتوان ذهن آگاهی را به پنج جنبه، مانند پرسشنامه ذهن آگاهی پنج عاملی، تقسیم کرد (FFMQ، Baer، Smith، Hopkins، Krietemeyer و Toney، 2006). علاوه بر جنبه آگاهی، جنبه های عکس العمل نشان ندادن، توصیف، مشاهده، و قضاوت نکردن نیز وجود دارند. عدم نشان دادن عکس العمل و عدم قضاوت بر عواطف و تجربیات درونی تمرکز دارند، مشاهده بر احساسات و افکار یا عواطف بیرونی متمرکز است، و تمرکز توصیف بر عواطف نشانه گذاری میباشد. اگرچه ما توقع داریم عامل آگاهی بعلت آنکه بیشترین بررسی روی آن انجام شده، یک میانجی معنادار باشد، اما سایر عوامل نیز ممکن است روی افسردگی تاثیر بگذارند. برای مثال، پژوهش روی اثرات منفی مقایسه اجتماعی (مانند Feinstein و همکاران، 2013؛ Reer و همکاران، 2019) به نقش احتمالی جنبه عدم قضاوت اشاره میکند، اگرچه عدم قضاوت بیشتر درباره قضاوت نکردن افکار خود شخص است، نه اجتناب از قضاوت درباره چگونگی مقایسه شدن شخص با افراد دیگر. نقش سایر جنبه ها نظیر عدم عکس العمل نشان دادن، توصیف هیجانات و مشاهده، اکتشافی تر است. مشخص نیست که کدام جنبه های بخصوص از ذهن آگاهی بعنوان میانجیهایی بین مشغولیت به رسانه های اجتماعی و افسردگی عمل میکنند.

بطور کلی، مقالات پیشین در رابطه با رسانه های اجتماعی و افسردگی، نتایج ناهمسانی را نشان داده اند، که بیانگر نیاز به تحقیقات بیشتر و درک بهتر از مکانیسمهاییست که بواسطه آنها ممکن است استفاده و مشغولیت به رسانه های اجتماعی افسردگی را پیش بینی کند. مطالعه قبلی روی ذهن آگاهی روی استفاده از رسانه های اجتماعی بعنوان متغیر خروجی تمرکز کرده اند، نه بعوان پیش بینی کننده (Apal’oza و همکاران، 2019؛ Arpaci و همکاران، 2017؛ Dempsey و همکاران، 2019). بعلاوه، این مطالعه معمولا تنها بر جنبه آگاهی در ذهن آگاهی تمرکز کرده است (Apal’oza و همکاران، 2019). در پژوهش ما، برنامه ما نگاه به تمامی پنج وجه ذهن آگاهیست چراکه پژوهشها این مسئله را که کدام یک از وجوه ذهن آگاهی ممکن است بیشترین اثر منفی را از مشغولیت به رسانه های اجتماعی دریافت کنند، آزمایش نکرده اند. بطور کلی، فرضیه ما این است که مشغولیت به رسانه های اجتماعی با تمامی پنج وجه ذهن آگاهی همبستگی منفی و با افسردگی در جوانان همبستگی مثبت دارد. بعلاوه، فرض ما این است که جنبه های ذهن آگاهی ارتباط بین مشغولیت به رسانه های اجتماعی و افسردگی را میانجیگری میکنند.

روش

شرکت کنندگان

اندازه نمونه مورد هدف ما 400 شرکت کننده بود چراکه در این اندازه، اثرات کوچک و متوسط در قدرت 0.8 شناسایی میشوند (Fritz و Mackinnon، 2007). برای رسیدن به این هدف، ما شرکت کنندگان را از طریق یک منبع شرکت کنندگان روانشناسی عمومی در یک کالج علوم انسانی دولتی در جنوب شرقی ایالات متحده ثبتنام کردیم (271= N). ما این روش جمع آوری داده را برای استفاده انتخاب کردیم، زیرا دانشجویان کلاس روانشناسی عمومی در این دانشگاه با دریافت واحد درسی جزئی برای شرکت در مطالعات پژوهشی تشویق میشوند. از آنجاییکه ما از طریق منبع شرکت کنندگان، تعداد کافی از شرکت کنندگان را برای رسیدن به هدف خود ثبتنام نکردیم، این روش ثبتنام را با پست کردن آدرس اینترنتی پرسشنامه در رسانه های اجتماعی (فیس بوک، اینستاگرام، و ردیت، 100= N) تکمیل کردیم. نمونه نهایی ما 371 نفره بود که کمتر از تعداد مورد هدف ما یعنی 400 بود زیرا پاسخها متوقف شدند و محدودیتهای سال تحصیلی ما را ملزم به تکمیل جمع آوری داده ها کرد.

سن شرکت کنندگان بین 17 تا 24 سال بود (میانگین M = 19.33 و انحراف معیار استاندارد SD = 1.59). هویت اکثر شرکت کنندگان ما (266= n؛ 71.7 %) سفید پوست، سپس به ترتیب 8.6 % (32 = n) لاتین، 7.5 % (28 = n) آفریقایی آمریکایی/ سیاه پوست، 5.7 % (21 = n) چند نژادی، 1.9 % (7 = n) اهل آسیای جنوبی، 1.6 % (6 = n) اهل آسیای شرقی، 1.6 % (6 = n) از سایر ملیتها، 0.5 % (2 = n) اهل خاور میانه، و 0.3 % (1 = n) بومی هاوایی یا سایر جزایر اقیانوس آرام تعیین شد. دو تن از شرکت کنندگان (0.5 %) نخواستند که هویتشان مشخص گردد. بخش اعظم شرکت کنندگان ما، 7/78 % (292 = n)، مونث؛ 6/18 % (69 = n) مذکر؛ و 2/2 % (8 = n) به طور متفاوتی شناسایی شدند.

سازوکارها و اندازه گیریها

همانطور که در بالا اشاره شد، به شرکت کنندگانی که از طریق منبع شرکت کنندگان ثبتنام شدند، به علت شرکت در پژوهش واحد جزئی در طول کلاس روانشناسی عمومیشان تعلق گرفت؛ شرکت کنندگانی که بصورت آنلاین ثبتنام شدند پاداشی در ازای مشارکت خود دریافت نکردند. رده سنی این پژوهش 24-17 سال بوده و شرکت کنندگان بالای 25 سال حذف شدند. شرکت کنندگانی که 17 سال داشتند تنها در صورت ثبتنام از منبع شرکت کنندگان امکان مشارکت داشتند و رضایت والدین در پرونده آنها در دپارتمان علوم روانشناسی قرار داشت. بجز محدودیت سنی، هیچ معیار شمول یا عدم شمول دیگری بکار نرفت. شرکت کنندگان یک پرسشنامه ناشناس آنلاین را از طریق Qualtrics تکمیل کردند. پس از خواندن یک فرم رضایت آگاهانه و موافقت کردن، آنان اندازه گیری های زیر را کامل کرده و سپس اطلاعات دموگرافیکی را که در بالا شرح داده شد گزارش کردند.

ذهن آگاهی

پرسشنامه پنج عاملی ذهن آگاهی (FFMQ) یک پرسشنامه 39 موردی است که توسط Baer و همکاران (2006) ایجاد شد تا پنج جنبه ذهن آگاهی را در یک مقیاس از 1 (هرگز/ بندرت درباره من صدق میکند) تا 5 (بسیار زیاد/ همیشه درباره من صدق میکند) اندازه گیری کند. پنج جنبه ذهن آگاهی عکس العمل نشان ندادن (مثلا، «معمولا زمانیکه من افکار یا تصاویر پریشان کننده دارم، فقط میتوانم متوجه آنها بشوم بدون آنکه عکس العمل نشان دهم.»)، مشاهده (مثلا، «وقتی درحال راه رفتن هستم، آگاهانه متوجه احساسات حرکت کردن بدنم میشوم.»)، آگاهی (مثلا، «من کارها و وظایف را بطور خودکار و غیر ارادی، بدون آگاهی از اینکه چکار میکنم، انجام میدهم.» – کدگذاری معکوس)، توصیف (مثلا، «من توانایی یافتن کلمات را برای توصیف احساساتم دارم.»)، و عدم قضاوت کردن (مثلا، «من درباره خوب یا بد بودن افکارم را قضاوت میکنم.» – کدگذاری معکوس). هریک از وجوه ذهن آگاهی قابلیت اتکای درونی خوبی را در پژوهش اصلی داشتند: عکس العمل نشان ندادن (75/0 = α)، مشاهده (83/0 = α)، آگاهی (87/0 = α)، توصیف (91/0 = α)، و عدم قضاوت (87/0 = α). در پژوهش فعلی، قابلیت اتکای هر یک از پنج عامل خوب بود: عکس العمل نشان ندادن (76/0 = α)، مشاهده (71/0 = α)، آگاهی (87/0 = α)، توصیف (90/0 = α)، و عدم قضاوت (90/0 = α). هر جنبه از ذهن آگاهی طوری امتیاز بندی شد که امتیاز بالاتر نشان دهنده سطوح ذهن آگاهی بالاتر بودند.

مشغولیت به فضای مجازی

مقیاس مشغولیت به رسانه های اجتماعی (SMES-A؛ Ni و همکاران، 2020) یک اندازه گیری 11 موردی است که سطح مشغولیت به رسانه های اجتماعی را در نوجوانان تعیین میکند. پرسشنامه از طریق سه مؤلفه به مشغولیت به رسانه های اجتماعی نگاه میکند: مشغولیت عاطفی (مثلا، «من زمانیکه نمیتوانم از رسانه های اجتماعی استفاده کنم اساس بی حوصلگی میکنم.») مشغولیت رفتاری (مثلا، «استفاده از رسانه های اجتماعی عادت روزانه من است.») و مشغولیت شناختی (مثلا، «حمایت و تشویق دیگران در رسانه های اجتماعی برای من بسیار مهم است.»). پاسخ تمام موارد با یک مقیاس Likert از 1 (شدیدا مخالف) تا 5 (شدیدا موافق) امتیازدهی شد. در پژوهش اصلی، هر مؤلفه، مشغولیت عاطفی (80/0 = α)، مشغولیت رفتاری (80/0 = α) و مشغولیت شناختی (71/0 = α) قابلیت اتکای خوبی داشتند. در پژوهش فعلی، آلفاها عبارت بودند از: مشغولیت عاطفی (80/0 = α)، مشغولیت رفتاری (87/0 = α) و مشغولیت شناختی (71/0 = α).

افسردگی

پرسشنامه سلامت بیمار (PHQ-8) شامل هشت مورد میشود که نشانگان افسردگی را اندازه میگیرند (Kroenke و همکاران، 2009). موارد در مقیاسی از (0) «به هیچ وجه» تا (3) «تقریبا هر روز» طی دو هفته گذشته نمره دهی میشوند. این اندازه گیری شامل پرسشهایی نظیر «احساس پکر بودن، افسردگی یا ناامیدی دارید؟» و «آیا در تمرکز کردن روی چیزهایی مانند خواندن روزنامه یا تماشای تلویزیون مشکل دارید؟» است. نمرات شرکت کنندگان در این موارد با یکدیگر جمع زده شده و چنین تفسیر شد که نمرات بالاتر نشانگان افسردگی بیشتری دارند. این اندازه گیری همیشه در پژوهشهای پیشین قابلیت اتکای بالایی داشته است؛ در این پژوهش، قابلیت اتکای پرسشنامه سلامت بیمار (PHQ-8) برابر 90/0 = α بود.

نتایج

میانگینها، انحراف معیارهای استاندارد، و دامنه ها در پژوهش ما در جدول 1 فهرست شده اند، ضمن آنکه همبستگیها در جدول 2 نشان داده شده اند. در نمونه ما، مطابق با امتیازهای انقطاع که توسط Kroenke و همکاران (2009) محاسبه شدند، امتیاز 3/30 % از جوانان در سطح حداقل افسردگی قرار داشت، 7/28 % افسردگی خفیف، 5/19 % افسردگی متوسط، 8/10% افسردگی نسبتا شدید و 6/10% افسردگی جدی را در مقیاس PHQ-8 داشتند.

مؤلفه های رفتاری و شناختی مقیاس مشغولیت به رسانه های اجتماعی (SMESA) همبستگی منفی معناداری با تنها یکی از جنبه های ذهن آگاهی، یعنی آگاهی، داشتند. مؤلفه عاطفی همبستگی منفی معناداری با آگاهی، عم قضاوت کردن، توصیف، و عدم عکس العمل نشان دادن داشت. هردو مؤلفه رفتاری و عاطفی همبستگی مثبت معناداری با افسردگی داشتند. افسردگی همبستگی منفی معناداری با با تمام مقیاسهای ذهن آگاهی، بجز مؤلفه مشاهده، داشت.

جدول

آمار توصیفی

مقیاسها میانگین (M) انحراف استاندارد (SD) دامنه حقیقی دامنه محتمل
1. SMESA 03/3 79/0 5-1 5-1
2. رفتاری 93/3 02/1 5-1 5-1
3. شناختی 87/2 00/1 5-1 5-1
4. عاطفی 26/2 87/0 5-1 5-1
5. آگاهی 76/2 84/0 5-1 8-1
6. عدم قضاوت 74/2 98/0 5-1 8-1
7. عدم بروز عکس العمل 80/2 67/0 29/4-14/1 7-1
8. مشاهده 40/3 68/0 00/5-50/1 8-1
9. توصیف 00/3 91/0 5-1 8-1
10. افسردگی (PHQ-8) 12/9 70/0 24-0 24-0

نکته. 368 = n.

ما امکان میانجیگری هر یک از وجوه ذهن آگاهی را بین ارتباط مؤلفه های مقیاس مشغولیت به رسانه های اجتماعی (SMESA) و افسردگی آزمودیم (Hayes، 2018؛ مدل 4). اثرات غیرمستقیم کاملا استاندارد شده، اثر ساده، و حدود اطمینان بالا و پایین در جدول 3 فهرست شده اند. جنبه آگاهی ارتباط بین مؤلفه شناختی و افسردگی را میانجیگری کرد. این موضوع 98/34 % از واریانسها را در امتیازات مربوط به افسردگی توضیح داد، 87/105 = (366 , 2)F، 001/0 > p. این جنبه همچنین ارتباط بین مؤلفه رفتاری و افسردگی را میانجیگری کرد. این موضوع نیز 98/34 % از واریانسها را در امتیازات مربوط به افسردگی توضیح داد، 26/107 = (366 , 2)F، 001/0 > p.

جنبه آگاهی ارتباط بین مؤلفه عاطفی و افسردگی را میانجیگری کرد، که بیانگر 55/35 % از واریانسهای امتیازات افسردگی است، 29/113 = (365 , 2)F، 001/0 > p. جنبه عدم قضاوت کردن میانجی ارتباط بین مؤلفه عاطفی و افسردگی بود. این موضوع مبین 28/31 % از واریانسهای امتیازات افسردگی بود، 72/93 = (365 , 2)F، 001/0 > p. جنبه عدم عکس العمل نشان دادن میانجی ارتباط بین مؤلفه عاطفی و افسردگی بود، که بیانگر 01/12 % از واریانس مربوط به امتیازات افسردگی بود، 20/27 = (365 , 2)F، 001/0 > p. در آخر، جنبه توصیف ارتباط بین مؤلفه عاطفی و افسردگی را میانجیگری کرد. این موضوع 48/14 % از واریانس امتیازات افسردگی را توضیح داد، 42/33 = (365 , 2)F، 001/0 > p. سایر میانجیگریها معنادار نبودند و تمامی تحلیلهای میانجیگری در شکلهای 1، 2 و 3 قابل مشاهده هستند.

بحث

هدف این پژوهش بررسی ذهن آگاهی بعنوان یک میانجی در ارتباط میان مشغولیت به رسانه های اجتماعی و افسردگی بود. فرضیه ما اینو بود که افزایش مشغولیت به رسانه های اجتماعی پیش بینی کننده کاهش ذهن آگاهی خواهد بود، که در نتیجه، پیش بینی کننده افزایش افسردگی در جوانان خواهد بود. فرضیه ما تا حدودی مورد تایید قرار گرفت؛ آگاهی ذهنی رابطه بین هر سه مؤلفه مشغولیت به رسانه های اجتماعی و افسردگی را میانجیگری کرد. بعلاوه، جنبه های عدم قضاوتگری، عدم عکس العمل نشان دادن و توصیف نیز ارتباط بین مؤلفه عاطفی و افسردگی را میانجیگری کردند. یافته های ما با پژوهش قبلی که مدل مشابهی را بررسی کرد، ذهن آگاهی بعنوان یک میانجی در ارتباط بین اعتیاد به رسانه های اجتماعی و پریشانی هیجانی، همخوانی دارند (Sriwilai و Charoensukmongkol)، اما این مدل را گسترش میدهد تا بجای اعتیاد، به مشغولیت به فضای مجازی، و بجای پریشانی هیجانی، به افسردگی اشاره کند.

ارتباط بین مشغولیت رفتاری، شناختی و عاطفی به رسانه های اجتماعی و افسردگی بطور معناداری بوسیله آگاهی ذهنی میانجیگری شد. صرف نظر از چگونگی مشغولیت شخص با فضای مجازی، پنانچه تمرکز آنان متوجه رسانه های اجتماعی شود، احتمال آگاهی آنان از محیط اطراف و زمان حال کمتر است، که میتواند سبب افزایش علایم افسردگی شود. مشغول شدن به رسانه های اجتماعی ممکن است اغلب بدون تفکر انجام شود که میتواند باعث ایجاد حس بی خبر بودن از وقایع کنونی در افراد شود، که میتواند در افسردگی نقش داشته باشد. این یافته با مقالات قبلی که فقدان آگاهی ذهنی را با استفاده و اعیاد بیشتر به رسانه های اجتماعی مرتبط کرده اند، همخوانی دارد (Apal’oza و همکاران، 2019؛ Eskisu و همکاران، 2020). نتایج کنونی در درک ما هنگامی که کاهش آگاهی را بعنوان نتیجه استفاده از رسانه های اجتماعی و نه عاملی که ممکن است استفاده و اعتیاد بیشتر به رسانه های اجتماعی را پیش بینی کند مفهوم سازی میکند، دخیل هستند.

ارتباط بین مؤلفه مشغولیت عاطفی به رسانه های اجتماعی و افسردگی با جنبه های آگاهی، عدم قضاوتگری، عدم عکس العمل نشان دادن و توصیف در ذهن آگاهی میانجیگری شد. مشغولیت عاطفی بیشتر با فضای جازی یعنی درگیر شدن با رسانه های اجتماعی به منظور کنار آمدن با هیجانات. وقتی افراد این کار را انجام میدهند، ظاهرا احتمال بیشتری دارد که متوجه هیجانات منفی خود شده و به آنها عکس العمل نشان دهند (امتیازات پایینتر در عدم عکس العمل نشان دادن)، که میتواند در علایم افسردگی دخیل باشد. چاره جویی در رسانه های اجتماعی برای مدیریت هیجانات با افزایش قضاوت منفی از افکار شخص درمورد هیجاناتش نیز مرتبط بود (امتیازات پایینتر در عدم قضاوت کردن) که در نتیجه، به افزایش علایم افسردگی ارتباط یافت. با این حال، مهم است به این نکته اشاره شود که روابط بین مشغولیت به رسانه های اجتماعی و عدم قضاوت کردن و عدم عکس العمل نشان دادن نسبتا کم بود؛ در حقیقت علیرغم وساطت معنادار با عدم عکس العمل نشان دادن، مشغولیت با رسانه های اجتماعی هیچ ارتباط دو متغیری معناداری با عدم عکس العمل نشان دادن نداشته و تنها مشغولیت عاطفی یک ارتباط دومتغری معنادار با عدم قضاوتگری داشت.

جدول

همبستگیها

مقادیر همبستگی
1 2 3 4 5 6 7 8 9 10
1. SMESA
2. رفتاری **848/0
3. شناختی **797/0 **522/0
4. عاطفی **817/0 **500/0 **522/0
5. آگاهی **260/0- **208/0- **141/0- **271/0-
6. عدم قضاوت **142/0- 070/0- 079/0- **204/0- **443/0
7. عدم بروز عکس العمل 088/0- 063/0- 039/0- *110/0- **223/0 **298/0
8. مشاهده 008/0- 006/0 020/0 047/0- 013/0- 079/0- **257/0
9. توصیف 076/0- 008/0- 010/0- **175/0- **336/0 **331/0 **289/0 **139/0
10. افسردگی (PHQ-8) **196/0 **163/0 047/0 **250/0 **590/0- **535/0- **267/0- 082/0 **326/0-

نکته. 368 = n.

** 01/0 > p

* 05/0 > p

جدول 3- حدود اطمینان (CI) برای تحلیلهای میانجیگری.

اثر خطای استاندارد (SE) Boot حدود اطمینان تحتانی Boot حدود اطمینان فوقانی
مشغولیت به فضای مجازی، شناختی
-آگاهی—افسردگی 0877/0 0331/0 0245/0- 1542/0
-عدم قضاوت—افسردگی 0406/0 0281/0 0141/0- 0961/0
-عدم واکنش—افسردگی 0111/0 0153/0 0171/0- 0434/0
-مشاهده—افسردگی 0019/0 0052/0 0078/0- 0138/0
-توصیف—افسردگی 0024/0 0180/0 0324/0- 0377/0
مشغولیت به فضای مجازی، رفتاری
-آگاهی—افسردگی 1217/0 0313/0 0610/0 1829/0
-عدم قضاوت—افسردگی 0369/0 0268/0 0145/0- 0889/0
-عدم واکنش—افسردگی 0163/0 0141/0 0087/0- 0463/0
-مشاهده—افسردگی 0005/0 0049/0 0098/0- 0112/0
-توصیف—افسردگی

مشغولیت به فضای مجازی، عاطفی

0026/0 0166/0 0301/0- 0358/0
-آگاهی—افسردگی 1547/0 0292/0 0981/0 2115/0
-عدم قضاوت—افسردگی 1024/0 0265/0 0510/0 1543/0
-عدم واکنش—افسردگی 0270/0 0145/0 0016/0 0583/0
-مشاهده—افسردگی 0042/0 0059/0 0185/0- 0049/0
-توصیف—افسردگی 0506/0 0168/0 0197/0 0851/0

ممکن است که نقش عدم قضاوت و عدم واکنش نشان دادن در مشغولیت عاطفی، تحت تاثیر چگونگی احساس افراد نسبت به تمایل آنان به استفاده از رسانه های اجتماعی بعنوان یک جایگزین برای روابط بین فردی قرار بگیرد. ممکن است افراد تمایل خود را به تکیه کردن بر رسانه های اجتماعی در عوض تعامل رو در رو برای حمایت اجتماعی، مورد خود انتقادی قرار دهند. تکیه کردن بر رسانه های اجتماعی برای حمایت احساسی میتواند منجر به صرف نظر کردن فرد از برقرای روابط اجتماعی حضوری و رو در رو و گوشه گیر شدن او شود، که ممکن است با افزایش قضاوت درباره افکار و شخصیت خود مرتبط باشد. این صرف نظر کردن و گوشه گیری میتواند افسردگی را افزایش دهد؛ قطعا مطالعات پیشین دریافته اند که حمایت اجتماعی بطور معناداری با ذهن آگاهی بیشتر و افسردگی کمتر همراه بود (Wilson، Weiss، و Shook، 2020). پژوهش دیگری دریافته است که اضطراب اجتماعی با

سطوح پایینتر ذهن آگاهی مرتبط بوده است (Singh و همکاران، 2020). روشهایی که این متغیرها بوسیله آن با کاهش حمایت اجتماعی حضوری ارتباط میابند، بویژه در دوره کووید-19، نیازمند بررسی بیشتر است.

استفاده از رسانه های اجتماعی بعنوان حمایت اجتماعی با کاهش توانایی توصیف عواطف و هیجانات فرد نیز مرتبط بود، که این مورد نیز متعاقبا، پیش بینی کننده علائم افسردگی بود. علت این امر میتواند چنین باشد که استفاده از رسانه های اجتماعی برای حمایت عاطفی پتانسیل مکالمه عمیق را که عموما در ارتباط رو در رو تسهیل میگردد، تضعیف میکند. استفاده از رسانه های اجتماعی با نارسایی هیجانی – یا عدم توانایی تشخیص و توصیف احساسات – ارتباط داده شده است (Mersin، Ibrahimoglu، Kilic، و Kahraman، 2019). بعلاوه، نارسایی هیجانی همراه بوده است (Honkalampi، Hintikka، Tanskanen، Lehtonen، و Viinamaki، 2000). علاوه بر این، استفاده از شکلکها (ایموجیها) برای بیان احساسات، ممکن است با توانایی بیان واضح احساسات در قالب کلمات تداخل ایجاد کند. وقتی افراد در عوض نوشتن احساسات خود، از یک آیکن چهره گریان برای به تصویر کشیدن احساس عصبانیت استفاده میکنند، ممکن است شروع به از دست دادن توانایی توصیف درست احساسات خود کنند، که سپس میتواند با افزایش علایم افسردگی مرتبط باشد. تحقیقات نشان داد است که افراد، بخصوص آن دسته که از هوش هیجانی پایینتری پرخوردارند، اغلب تفسیر افراطی از شکلکها میکنند، و به آنها معنایی بیش از آنچه مورد نظر بوده، میبخشند (Volker و Mannheim، 2021). بطور کلی، استفاده از رسانه های اجتماعی برای مدیریت هیجانات و عواطف ممکن است به تمایل و توانایی ما برای داشتن مکالمات پرمغز و عمیق با دیگران صدمه بزند. مطالعه و پژوهش آتی روی چگونگی ارتباط بخصوص این عوامل با استفاده از شکلکها، میتواند سودمند باشد.

محدودیتها و پژوهشهای آتی

یکی از محدودیتهای پژوهش ما این است که مخزن شرکت کنندگان ما همگن بوده و بخش بزرگ آن شامل زنان سفیدپوست بود. این موضوع خاصیت عمومیت بخشی پژوهش ما را محدود میکند؛ در مطالعات آینده باید تلاش شود که این یافته ها در یک نمونه ناهمگون تر تکرار شوند. علاوه بر این، ما در ثبتنام درون مخزن شرکت کنندگان دانشگاه برای دانشجویان درس روانشناسی عمومی محدودیت داشتیم زیرا آنان برای مشارکت خود واحد درسی دریافت میکردند؛ بنابراین، ما نمیتوانستیم از سایر دپارتمانهای درون دانشگاه افراد را ثبتنام کنیم. اگرچه، دانشجویان تمامی رشته های تحصیلی در درس روانشناسی عمومی بعنوان یک درس آموزشی عمومی بطور گسترده ای ثبتنام میکنند. افزون بر این، ما از آنان درباره اینکه آیا پیش زمینه یا دانش تحصیلی درباره موضوعات افسردگی یا ذهن آگاهی دارند، سوال نکردیم. هرچند، دانشجویان روانشناسی عمومی در اوایل نیمسال تحصیلی ثبتنام کردند و در بیشتر کلاسهای روانشناسی عمومی، سلامت روان بعدا تدریس میشود. بعلاوه، با آنکه ما به اندازه نمونه مورد هدف خود، یعنی 400 نفر، نرسیدیم، که علت آن وضعیت ثابت پاسخهای جدید و محدودیتهای زمانی نیمسال تحصیلی بود، اندازه نمونه ما به 371 رسید. با آنکه پژوهش ما ممکن است اندکی کم قدرت تر از آن باشد که اثرات کوچک را در توان 8/0 شناسایی کند، اما بازهم ما اثرات معنادار زیادی را پیدا کردیم.

محدودیت نهایی آن است که جهت این رابطه بین مشغولیت به فضای مجازی، ذهن آگاهی، و افسردگی ممکن است معکوس نیز بشود. با آنکه ما دریافتیم که مشغولیت به رسانه های اجتماعی پیش بینی کننده کاهش ذهن آگاهی و افزایش افسردگی بود، این احتمال وجود دارد که این موضوع در جهت مخالف نیز عمل کند. درحالیکه مسلم است که ذهن آگاهی کمتر میتواند سبب افزایش استفاده و اعتیاد به رسانه های اجتماعی شود (Apal’oza و همکاران، 2019؛ Eskisu و همکاران، 2020)، این احتمال نیز وجود دارد که افسردگی بتواند سبب افزایش مشغولیت به رسانه های اجتماعی از طریق کاهش سطوح ذهن آگاهی شود. با وجود محدودیتها، پژوهش ما در پیکره کوچک مقالاتی که به مطالعه ارتباط بین رسانه های اجتماعی و ذهن آگاهی، بطور ویژه مشغولیت طراحی شده برای مدیریت عواطف و هیجانات، پرداخته اند، اثر دارد. پاندمی ویروس کرونا ممکن است این پدیده را شدت بخشیده و افراد را برای تعامل با دوستان، وادار به تکیه بر رسانه های اجتماعی در عوض داشتن تعاملات حضوری کرده باشد.

پژوهش ما همچنین بیان میکند که درمانهای ذهن آگاهی میتوانند به افراد کمک کنند تا در حین مشغولیت به فضای مجازی، بیشتر نسبت به محیط اطراف، احساسات یا افکار خود آگاهی داشته باشند. آز آنجاییکه درمانهای مبتنی بر ذهن آگاهی میتوانند به افراد کمک کنند تا از رسانه های اجتماعی در یک جهت مثبت استفاده کنند (Weaver و Swank، 2019)، استفاده از تکنیکهای ذهن آگاهی (برای مثال فعالیتهای دانش پایه ای) ممکن است پس از مشغولیت به رسانه های اجتماعی جهت تمرکز مجدد حواس برای یک شخص مفید واقع شود. بنابراین، پژوهشهای آتی باید بطور ویژه توانایی درمانهای ذهن آگاهی را با هدف کمک به افراد برای استفاده از رسانه های اجتماعی به شیوه ای آگاهانه تر مورد بررسی قرار دهند، که میتواند بطور بالقوه سبب کاهش اثرات منفی آن شوند.

ملاقات با خویشتن

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *